جین کاپشن تهیونگو تنش کرد...
تهیونگ چشماشو میمالید_هیونگ...چه خبره؟
جین خودشم نمیدونست چه خبره...
فقط میدونست این ماجرا از طرفی به تهیونگ و از طرفی به خانواده ی مرحومش ربط داره که جونگکوک اینقدر آشوب به پا کرده...
سر تهیونگو به سینش فشار داد_خودمم نمیدونم پسر...تو نگران چیزی نباش فقط از کنارم جُم نخور...
بعدم دست تهیونگو گرفتو کشید دنبال خودش...
در کمد اتاق خودشو باز کردو یه پالتوی قهوه ای رنگ برداشت.._باهم میریم یجایی و زود برمیگردیم خب؟..
تهیونگ فقط سری تکون داد..
جین فوری دست تهیونگو کشیدو رفت سمت در...اما دوباره برگشت...
یه شلوار و بافت مشکی هم برداشت.._حالا بریم!..
تهیونگ یکم ریز ریز غر میزد....بهونه ی جونگکوک رو میگرفت..
_میخوام برم پیش جونگکوکی هیونگ..
جین بخاطر اتفاقات از زمین و زمان عصبی و کلافه بود..
دست تهیونگو محکمتر کشید
_تهیونگی الان وقت بهونه گرفتن نیست....لطفا فقط دنبالم بیا...جونگکوک فعلا وقت من و تو رو نداره!
لبای پفکی و صورتی رنگ پسر اویزون شدو دنبال جین هیونگش رفت..
با دیدن راه پله ی تاریکی به جین چسبید_اینجا کجاستتت؟
افراد جونگکوک درو برای جین باز کردن...
نامجون با دیدن تهیونگ عجیب بغض کردو فوری و بدون در نظر گرفتن موقعیت تهیونگو بغل کرد..._عزیزکمم...تهیونگه قشنگم...
ازش فاصله گرفتو با دستاش صورت رنگ پریده ی تهیونگو قاب گرفت
_خوبی؟...جاییت درد نمیکنه؟..
تهیونگ که حتی عموی دوست داشتنی خودشم نمیشناخت فقط سری تکون داد...
جین با تاسف گفت_نامجون...گفته بودم که...اون کسی رو نمیشناسه...تهیونگا...نامجون هیونگ عموی توعه!
تهیونگ همچنان دستاشو به دستای جین داده بودو نگاش میکرد..
_عمومه؟..پس...پس..عموی من اینجا چی میخواد؟..
جین اومد حرفی بزنه که نامجون موهای لَخت تهیونگو نوازش کرد
_هیچی تهیونگا...جین مراقبشی دیگه نه؟..
جین سری تکون داد.
_مراقبم نامجون..اها...بیا..بیا این لباسارا رو بگیر بپوش...باید اینجارو ترک کنیم!
نامجون متعجب به جین و بعد به اطرافش نگاه کرد
YOU ARE READING
Mafia!
Fanfictionاون همیشه کلمه ی انتقامو توی خشاب کُلتش حمل میکنه.... ولی من قسم میخورم که عاشقش کنم... ژانر: mafia, Drama, smut... کاپل: kookv، Namjin ❌دارای صحنه' محدودیت سنی❌