داشتم تیکه تیکه می شدم؛ یه شال دور گردنم پیچیده شده بود که یه سرش توی دست یونگی کشیده میشد و یه سرش رفته بود زیر بدنم. از پایین تنه به بعد روی مبل بودم و نصف دیگهی بدنم روی میز و جعبهی پیتزا غلت میخورد. همزمان که درگیر این بودم چطور یه آدم میتونه اینطوری بخوابه، سرم تیر کشید و باعث شد صدای نالهی گرفتهام در بیاد.
پایین پام تهیونگ رو دیدم که روی زمین پارکت شدهی آپارتمان با یه میه توی بغلش، خروپف میکشید؛ قسمتی از موهای میه که زیر پایهی میز گیر کرده بود رو در آوردم و بعد از پس زدن پای یونگی از روی رونم، سعی کردم بلند شم.
کورکورانه راه دستشویی رو با راهنمایی گرفتن از تابلوها پیدا کردم و با کمک دیوار بدن دردمندم رو روی در توالت انداختم تا فعلا به زنده بودن عادت کنم؛ میتونستم صورتم رو توی آیینه ببینم که شبیه یه کاراکتر خیالی از کارتون "کارخونهی هیولاها" شده بود. حتی جون نداشتم چشمهام رو برای چند دقیقه باز نگه دارم.
بعد از اینکه پاهام به وجود استخون و ماهیچههاشون عادت کردن، جلوی روشویی ایستادم و صورتم رو با خمیردندون شستم اما موقعی فهمیدم این یه کار عادی نیست که خیلی دیر شده بود؛ صورتم داشت از شدت خشکی ترک میخورد و میسوخت که همون موقعها جئون در دستشویی رو باز کرد و در حالی که داشت لایو میگرفت، چشمش روم افتاد «ببینین کی اینجاست!»
داشتم مسواک میزدم که نزدیکم شد و دستش رو انداخت دور گردنم «اووو... بچهها خوشتیپه، خوشتیپه بچهها...»
چهرهام رو توی هم کشیدم و بعد از پس زدن دستش با صدای گرفتهای گفتم «چندتا مفت خورن این وقت صبح؟» صدای خنده ی خشدارش توی گوشم پیچید که مسواک نوئی از توی قفسه برداشتم و خیلی جدی به دوربین زل زدم «واقعا داری لایو میگیری؟ تو دستشویی؟»چون باورم نمیشد حتی از خیر این مکان مقدس هم نگذشته باشه، جدیش نگرفتم ولی اون حرومزاده جدا داشت این قیافهی مسخره اول صبحی رو دست چندتا حروم زادهتر از خودش میداد که ازش میم بسازن و از فردا هر جا میرم ببینمش «من امروز واقعا حسشو ندارم جئون!»
بعد خندید و ته حلقش رو نشون مردم داد «همگی امروز هوا بارونیه! مراقب باشین حتما سرما بخورین!» با پیرسینگ لبش رفت توی دوربین و در حالی که صداهای عجیبی از خودش در میآورد، بعد از چند دقیقه میمون بازی، لایو رو قطع کرد. در مقابل قیافهی عصبانیم زد زیر خنده و موهام رو بیشتر از اون چیزی که بود، بهم ریخت. گفت «سخت نگیر...»
دهنم رو با صابون شستم و بعد از اینکه تقریبا گریهام گرفت، جئون یه محتوی دیگه برای استوریهاش گیر آورد؛ نمیدونم با خودم چه مشکلی داشتم ولی اون زمان قطعا به چیزی به گندی شستن دهن با صابون نیاز داشتم تا هشیاریم رو به دست بیارم.
![](https://img.wattpad.com/cover/300585874-288-k966900.jpg)
YOU ARE READING
Drafted
Romance• Genre: Social.Drama.Fluff.Romance.Slice of life • Main Couple: Namjin • Summary: هیچ ویژگی به خصوصی در اون شخص نبود که منجر به این احساس منحصر به فرد بشه؛ جز اینکه بعدها این جمله به چشمم خورد: "ما هیچ کس را به طور تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه ما...