Ex Ch.2

205 52 2
                                    

سلام رفقا...
بیاین یکم خودمونی حرف بزنیم. از اولی که شروع کردم بنویسم تقریبا زیاد با این جمله مواجه شدم که "تو قلمت عالیه" یا "خیلی خوب مینویسی" و شاید به نظر نیاد اما اکثر نویسنده ها همچین نظراتی میگیرن چون خواننده ها انگار چیز بهتری برای گفتن ندارن که آدم رو سر شوق بیاره.

خب کاری به این قسمت ندارم... میدونم که من توی دنیای فیکشن هر توانایی داشته باشم قابل مقایسه با دنیای نویسندگی نیست اما همیشه تلاشم این بوده که درصدی از این جملات به وقوع بپیونده. شاید برای درفتد از لحاظ قلم کمی پسرفت کرده باشم اما حالت داستان همچین چیزی رو میطلبید. با اینحال... شک و تردید همیشه اینجاست. من دارم راه درست رو میرم؟
میتونم از این ووت ها برداشت کنم که کارم خوبه؟ شاید گاهی اوقات خیلی دلگرمم می‌کنن... باور کنین به تعدادشون کاری ندارم، بیشتر حسم اینه که خیلی بیروح شده اوضاع.

اینه که شما حق دارین این درخواستم رو باز پشت‌ گوش بندازین اما اگه وقت داشتین، در حد چند کلمه بگید که برای ادامه ی داستان مشتاق هستید یا نه. یا اینکه پیشنهادی برای قلم داشتید، خوشحال میشوم بشنوم.

اما بریم سراغ فکت ها:

• شما حتما متوجه شدید که جین سه سال توی سئول مشغول به تحصیل بوده و الان چند ماهی میشه برگشته آنسان چون دو ترم یا به عبارتی یه سال، مرخصی تحصیلی گرفته. مهندسی طراحی ایستگاه های قطار (که من واقعا نمیدونم همچین چیزی توی ایران هست یا نه) میخونه و مثل خودمون هنوز چیزی حالیش نیست. تا جایی که دانش من میگه، کارش تا حدودی مرتبط به کار نامجونه اما نه کلی. و اینکه نامجون معمار نیست و ناظر عملی شدن طرح معماره. اینجا بهش میگن معندس عمران. اما خب... یکی پرسیده بود نامجون پولداره یا همچین چیزی؟ یه میلیون وون پول نبستا زیادیه اما نه در مقایسه با حقوق یه فرد عادی توی کره. بنابراین مسلما نامجون میتونه از پس یه کارآموز بربیاد اما اینطور نیست که بشینم ده صفحه توصیف کنم چقدر مال و مکنت داره. اوضاع قضیه ی کارآموزیم اینطوریه که یه دستمزد ناچیزی پرداخت میکنن و به طرف یاد میدن چیکار کنه، در انتها اگه شایسته بود استخدامش میکنن... نامجون شاید همچین چیزی توی ذهنشه🤷 منم نمیدونم‌‌.

• در رابطه با گرایش‌هاشون، قرار نیست چیزی ذکر کنم. ولی مطمئنا شما نباید از نامجون انتظار داشته باشید در مورد این موضوع نگران یا شوکه باشه. جین هم گفت... پورن مختلط تماشا کردن لزوما نشونه‌ی هتروسکشوال بودن نیست. من اغلب فکر میکنم چطور میشه این فیک‌ها رو از حالت خشک و قدیمیشون در آورد. مساله اینه که خواننده انتظار داره برای هر قدمی توی زندگی یه شخص، جواب منطقی وجود داشته باشه وگرنه نویسنده بی تجربه ست. نه اما! شاید نشه از قسمت دوم توی بعضی موارد چشم پوشی کرد اما تصمیمات و افکار شخصیت ها به دست نویسنده نیست. من میتونم ده الی بیست پارت رو به این اختصاص بدم که شخصیت هام با گرایشاتشون کنار نیومدن و نمیخوان قبول کنن که یه اتفاق عادی داره رخ میده (دارن به شخصی جذب میشن) و میتونم همون ده الی بیست پارت رو به توصیف فضای بینشون بپردازم. دیگه چیزی نیست که بشه روش برچسب خوب یا بد بودن زد... اما چیزی که مشخصه اینه که شخصیتای درفتد مثل هر ادم عادی نسبت به گرایشاتشون آگاهن و قصدی برای پنهان کردنش ندارن. شاید دیدگاه جینه... 🤷 بازم نمیدونم.

• دوست دارید از نامجون بدونید؟ شاید پارت بیست و نه یا سی بشه🥱 با اینحال خودش یه جوری به خودش واقفه که منم نمیتونم توصیفش کنم. میگیرین؟ یعنی باید از زبان خودش بخونین چطوریه.

• وقتی یه نویسنده اول شخص رو انتخاب میکنه، سطح انتظاراتتون رو بیارین پایین و خودتون رو آماده کنین که با افکار مالیخولیایی یه شخص تازه رو به رو بشین و هر چیز گنگی رو بفهمین. پس در رابطه با شخصیت بقیه در صورتی کنجکاو میشین که شخص اول، آدم کنجکاوی باشه. واضحا جین در حالت عادی همچین آدمی نیست پس من نمیتونم صرفا جهت پیشبرد داستان بیام و از افکار بقیه بگم. پس صبر کنید تا بقیه جین رو کنجکاو کنن... 🤷 هیچ کس هم منظورمو نگرفت.

• حالا قضیه‌ی این هه‌یونگ چی بود اصلا اول کار اسمشو دیدیم و بعد یه کتک‌کاری بی معنی افتاد وسط داستان؟ هیچی... صرفا جهت اینکه یه جریان فکری ایجاد بشه و بتونم طی اون توضیح بدم رفقای جین چه جور آدمایین، توصیف خلقیات خودش و اینکه بگم همه جوره امتحان کرده با دخترا باشه ولی نتونسته، اینکه سه سال تنها بودن توی سئول به قدری دیوونه اش کرده که تن به همچین کاری بده و در آخر...
شما درک کنین چرا گوشه‌ی خیابون به روند ساخت یه هتل زل زده... واضحا این آدمیه که دوستش راحت یک و نیم میلیون پول براش داد. از اون آدماست که وقتی فشار زیادی روشون باشه، بیشتر وا میدن. حالا دانشگاه داره، اومده مرخصی ولی خانواده اش موافق نبودن چون دارن برای دانشگاهش هزینه میدن، مجبوره توی خونه چیزی نخوره و بار اضافی نباشه، رفقاش هنوز بعد از سه سال خیلی هواش رو دارن اما اون احساس قبلی رو بهشون نداره و بیخواب شده! مسلما آدم دیوونه میشه. نمیشه؟ منم 🤷نمیدونم.

خب گمونم تا همینجا کافیه. بازم میام...

Drafted Where stories live. Discover now