Ch.53 : Fuck-head

239 48 45
                                    

این پارت رو می‌تونید با این آهنگ بخونید:

____________________________________________________

بنابر دلایل واضحی مثل کمبود لباس و اجتماع، نامجون و سکوت باشکوهش رو برای یه روز بارونی به حال خودش گذاشتم و به خونه برگشتم. اگرچه دلم می‌خواست تمام روز توی تخت بین بازوهاش باشم اما تحمل کردن صدای خرناس کشیدنش دیگه از توانم خارج بود... دلم نمی‌خواست بیدارش کنم چون برای فردی با ویژگی‌های اون، استراحت بعد از ورزش و فکر نکردن به مشغله‌ی کاری، حداقل خواسته‌ست.

جئون با بی‌حوصلگی روی کاناپه‌ی محبوبم دراز کشیده بود و از پنجره‌ی تراس، بارش شدید بارون رو نگاه می‌کرد «به عنوان کسی که از خونه بودن لذت میبره، حالم دیگه داره به هم می‌خوره.»
به بطری کوچیک شیر قهوه داخل دست‌هام نگاهی انداختم «کم کم تموم میشه. امروز کسی اینجا نمیاد؟»

خونه بدون حضور سوهی تبدیل به مکان راحت‌تری می‌شد اما من هنوز جرئت بیان کردنش رو نداشتم. انکار...
گوشیش رو روی شکمش، از اینطرف به اونطرف می‌چرخوند انگار که داشت زندگیش رو توی روغن کسالت سرخ می‌کرد «نمی‌دونم. معلوم نیست. شاید یونگی بیاد. ولی از دخترا نه... از وقتی تو مثل همیشه غیبت زد سوهی هم رفت خونه‌ی میه...»

نفس عمیقی کشید و بعد از لب زدن پیرسینگش، موهای کوتاهش رو از توی چشمش کنار زد «بهش میگم بیاد وسایلش رو برداره میگه قرار نیست همیشه اونجا بمونه...» پوزخندی زد «و وقتی میگم بیاد اینجا تنهام، میگه حالا حالا ها نمیام.»
اخمی کردم «دعواتون شده؟»
صوتی مبنی بر خستگی از بین لب‌هاش قلمیش فرار کرد «نه... از وقتی آقای چویی فوت شد همینه.»
جونگکوک تنها کسی بود که به اون مرد نمی‌گفت "پدر سوهی."

پتوی نازک زیر پاش رو، به زحمت بیرون کشید و روی خودش انداخت «خوابم نمیاد... ولی به جز خوابیدن کار دیگه‌ای ندارم!» به نظر نمی‌رسید که گلایه کنه. هر چند که لحنش یه چیزی توی همون مایه‌ها بود؛ انگار داشت یه واقعه‌ی وحشتناک رو از توی روزنامه می‌خوند.

بطری شیر قهوه رو روی میز کنار مبل تک نفره گذاشتم و در حالی که دستی بین موهای خیس و تمیزم می‌کشیدم، پرسیدم «وو شیک چطور؟»
خمیازه‌ی طولانی کشید و در حالی که هنوز اثراتش روی صورتش خودنمایی می‌کرد، گفت «نمی.. هعه... دو..هه..نم. بهم زنگ نزده.»

در آرامش سر تکون دادم؛ وقتی قطرات آب بعد از حمام، اینطور روی پوستم ذوب می‌شدن، عطر عجیبی تولید می‌کردن... چیزی مثل تازگی.
اما با اینحال، هیچ چیز باعث نمی‌شد که با دیدن حالات چهره‌ی جئون، جای خالی تهیونگ رو مجسم نشم. کیم تهیونگ.

Drafted Where stories live. Discover now