میتونید پارت رو با این آهنگ بخونید:
____________________________________________________
بخاری ماشین تنها چیزی بود که وجود واژهی سکوت رو زیر سوال میبرد و همینطور نمیذاشت که صدای دریا به گوشمون برسه.
نامجون انگاری خوب فهمیده بود ساحل چقدر شیفته و مبهوتم میکنه... هر وقت کارش گیر میکرد میوردم دریا. شاید اگه سئولی بودیم، این رابطه به هیچ جا نمیرسید.
دستهای زخم شده و خشکش رو جلوی بخاری گرفت و بهم ساییدشون «سر ساختمون یخ میزنم.»نگاه مترحمم باعث شد احساس کنم که مثل یه موجود بیلیاقت و به درد نخور جلوی اون کوه آبی نشستم و برای اینکه داشت برام به عنوان یه فرد مورد اعتماد، صادقانه گله میکرد، دلسوزی کنم.
حا آل به هم زن!بالاخره کیسهی نارنگیهایی که گرفته بود رو باز کردم و با یکیش مشغول شدم؛ نامجون یه چیزی مثل قهوه یا نسکافه میخورد. من نه اونقدر تبحر داشتم که بوش رو تشخیص بدم و نه اونقدر حوصله که مستقیما بپرسم.
پالتوی مشکی رنگش رو جمع گرفت و در حالی که بخار شیشه رو پاک میکرد تا دریا رو ببینه گفت «فردا تولدته.»دهنم از حرکت ایستاد؛ من احمقانه امید داشتم اون روز نحس از تقویم –حداقل امسال- پاک شه. یا کسی به خاطر نیاره که یه روز آشغالی مثل من به دنیا اومد. انرژی برای رمانتیک بازی نداشتم «خب؟»
با تردید، چشم ریز کرد و سر چرخوند تا همزمان با گفتن حرفش، واکنشم رو از دست نده «با هم فرار کنیم؟»بیاختیار خندیدم؛ خجالت زده سر پایین انداختم و به این فکر کردم که این صحنه هیچ وقت براش تکراری نمیشد. که من رو شوکه کنه، بایسته تا ذوب شدنم رو تماشا کنه و بعد... یه جوری با کلمات بعدیش تمومم کنه انگار از اول زاده نشدم.
از همون چیزی که توی دستهاش بود نوشید «یه سفر یه روزه بریم؟»
پوستهی نارنگی رو جلوی شیشهی ماشین گذاشتم و با لحن کنایهآمیزی به منظور طنز گفتم «وای نه. یهو ساختمونت میریزه.»
آروم خندید و نگاهش رو دزدید «دوباره میسازمش.»
خب! پیشرفتش جای تحسین داشت؛ همینکه که سکوت نمیکرد ارزشمند بود.دستش رو از روی رون پاش گرفتم و بعد از مدت کوتاهی، به لبهام نزدیکش کردم «میدونی که نیازی بهش نیست؟ دلم نمیخواد تولدم رو جوری بگذرونم که سال دیگه انتظاراتم زیاد بشن.»
از حس لبهام روی دستش، آروم لرزید و خودش رو عقب کشید «اینطور نیست.»دقیقا نمیدونستم باید چی برداشت کنم اما از اونجایی که دلم نمیخواست توی سکوت مطلق فرو بره گفتم «باشه باشه. هر چی تو بگی. کجا بریم؟»
شونهای بالا انداخت.
![](https://img.wattpad.com/cover/300585874-288-k966900.jpg)
YOU ARE READING
Drafted
Romance• Genre: Social.Drama.Fluff.Romance.Slice of life • Main Couple: Namjin • Summary: هیچ ویژگی به خصوصی در اون شخص نبود که منجر به این احساس منحصر به فرد بشه؛ جز اینکه بعدها این جمله به چشمم خورد: "ما هیچ کس را به طور تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه ما...