هی رفقا... خیلی وقت میگذره از آخرین باری که اکسترا گذاشتم.
میدونم... اگه وبتون بخونید و با نویسندههای وبتون آشنا باشید، میدونید وقتی اسم یه چپتر اکسترا باشه آدم پنیک میکنه. ولی من فقط دوست داشتم باهاتون حرف بزنم؛ دیدم درفتد خوانندههای جدیدی پیدا کرده و اخیرا فرصت نکردم زیاد از داستان بگم.
نمیدونم... شاید وقتی جین به ظروف دوکبوکی گفت "موجودات داغ" فهمیدم خوبه! کارم خوبه. دارم شبیه اون میشم.
و اما... (وی مکثی کرد)... چون داستان از زبان اول شخصه، خیلی چیزها گنگ باقی میمونن و من نمیتونم خیلی وارد جزئیات بشم؛ برای همینه شما حس میکنید رابطهی نامجین خیلی قویتر از جمع دوستانهی جینه... در صورتی که نیست...
(و سپس گیج و مبهوت ادامه داد)... مشکل اصلی من از اول با درفتد، توصیف یه جمع دوستانه بود به طوری که خود محور نباشه و جین خودش رو مرکز عالم تصور نکنه... و همچنین، دیدگاهش در رابطه با دوستهاش، شاعرانه و عاشقانه نیست. بلکه فقط توصیف عمل و رفتاره.
حالا بازترش میکنم؛ وقتی جین پیش دوستاشه شما با همچین جملاتی خیلی مواجه میشید:
«سوهی خندید و موهاش رو پشت گوشش فرستاد.»
«وو شیک قهقهای زد و ابرویی بالا انداخت.»حقیقتا من خودم از اینطور نوشتن خسته میشم؛ اینکه فقط به توصیف حالات بپردازم... برای همین وقتی دارم ازشون مینویسم، باید توی یه مکان خاص، یه جمع کوچیک خاص، و دارای یه مبحث خاص باشن. مثل غذا خوردن و صحبت کردن راجع به جئون؛ مهمونی گرفتن و دعوا کردن...
(خندهی معذبی کرد)... برای همین نمیتونم همیشه از رفقاش بگم ولی این بدین معنی نیست که از اهمیت کمتری برخوردارن یا مهمونیهاشون، هر موقع من نیاز به پیشبرد داستان داشته باشم، اتفاق میافته.
همچنین! همونطور که گفتم، جین نمیتونه مثلا در رابطه با میه از همچین جملاتی استفاده کنه:
«بدن خوشفرمش رو روی مبل جا به جا کرد و مثل یه ساحره، در حالی که دستههای تاریک و براق موهاش رو به رخ شب میکشید و توی هوا میفرستاد، زمزمه کرد...» -گاد دمن از دخترا نمیتونم بنویسم!-خب واضحه اگه توی جمع دوستانه کسی زمزمه کنه، یعنی همه براش ساکت شدن و این بین رفقای جین اتفاق نادریه... همینطور! شما نمیگید "وایسا ببینم! جین روی همه کراش داره؟!" ؟؟
نه نمیگید. انی وی!واضحا، وقتی حواسش پیش نامجونه و قصهگوی ماهری نیست، براش هم اهمیتی نداره میه یه ساحره باشه یا فقط میه!
یه چیزی که میدونم خیلیهاتون رو درگیر میکنه یا در آینده خواهد کرد:
شخصیت پردازی درفتد، خیلی ضعیفه! فقط به شخصیتهای اصلی پرداخته شده. من خیلی داستان خوندم از زبان شخص اول که به بقیه هم رسیدگی شده و میتونم کاراکترهای فیک رو توی چند گروه متمایز از لحاظ شخصیتی جا بدم.اگه همچین جملهای رو با خودتون میگید: جین فرد جدیدی نیست؛ مثل شخصی نیست که مثلا تازه وارد مدرسه شده باشه و بخواد بقیه رو براش خودش تجزیه تحلیل کنه. اگه من توضیح اضافه بدم، با شخصیتش که تقریبا آدم مقید به "حواس"ی هست، مغایرت پیدا میکنه. جین اغلب اوقات توی فکر خودشه و من هم به فکر تعادل داستان. شاید روزی... اگه خواستم یه کتاب از زبان اول شخص بنویسم، بیپروا از یه دختر گیمر بگم که به تازگی پدرش رو از دست داده و کلی بدهی روی دستشه که باید صاف کنه. کسایی که فیکشن میخونن: هو کرز؟ کاپل کجان؟
حتی بعید میدونم به جز تعداد محدودی به این نقطه از این چپتر اکسترا رسیده باشن... با اینحال، گمونم حالا میدونید که چقدر دستم برای گفتن از رابطهی ویکوک بستهست و حتی اگه بخوام، نمیتونم بیارمشون توی داستان و اصلا هدفم نیست که همچین کاری کنم. قسمتی که جونگکوک میگه "مثل یه برادر"... میدونم! منم باشم بهش پوزخند میزنم اما...
بذارید داستان بهتون بگه! هیهی!قدیمیها میدونن من سعی میکنم کلیشه ننویسم پس منتظر نباشین توی یه چپتر بیام یه کار شاهکار بکنم و از زبان سوم شخص یا اول شخص -جئون یا تهیونگ-، یه سکس تمیز ویکوک بنویسم. هر چند دلم میخواد! خیلی هم! ولی همچنین، دلم نمیخواد گند بزنم به درفتد.
اما امیدوارتون کنم! فیک بعدیم... به خیلی از این "دلم میخواد" ها میپردازم.
میخواستم از نامجین بگم ولی انگار خیلی شد... دستم خیلی تنده.آخرین صحبتم؛ من از واکنشهای درفتد خیلی راضیم... خیلی! خیلی! خیلی... و دوست داشتم بیام اینجا تا بابت ووتهای هزارتایی فیک ازتون تشکر کنم. خالصانه و با صدای قلب دریایی نامجون میگم که ممنونم. اگه تا اینجا کامنت گذاشتید یا نگذاشتید، ووت دادید یا ندادید... برای من فرقی نداره. فقط میخوام بگم که ممنونم چون حضورتون رو احساس میکنم.
(وی چشم ریز کرد و سپس ادامه داد)...
و میتونید من رو توی تلگرام اینجا پیدا کنید:
@Louderthanbombsising
باید با کسی که آیدی واتپدش اینه یه صحبتی کنم! شما رو نمیگم.به هر حال... اونجا توی دیسکرایپشن، آیدی، آیدی چنل آرشیو و... ام هست. آهنگای خوبی هم میذارم.
و راستی... دارم برنامه میریزم بقیهی فیکهام رو بیارم واتپد. (کسی که سریع واتپد رو باز کرده تا چپتر بعدی رو بخونه و تا اینجا اومده که از نامجین یه چیزی دستگیرش بشه: لعنت به خودت و بقیهی فیکات!)
ال او ال🤭
![](https://img.wattpad.com/cover/300585874-288-k966900.jpg)
YOU ARE READING
Drafted
Romance• Genre: Social.Drama.Fluff.Romance.Slice of life • Main Couple: Namjin • Summary: هیچ ویژگی به خصوصی در اون شخص نبود که منجر به این احساس منحصر به فرد بشه؛ جز اینکه بعدها این جمله به چشمم خورد: "ما هیچ کس را به طور تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه ما...