«پارت هجدهم»

237 66 23
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


چهره ی کبود شده از خشم لرد، بهش نزدیک تر شد و توی صورتش فریاد زد
لرد- داشتی چه غلطی میکردی وکیل دو!؟ هااا؟! تو اینجایی که راه و هموار کنی یا سد راه من شی؟!!!

کیونگ به دست هاش چنگ میزد تا بلکه از این وضع خلاص بشه اما تلاشش بیهوده بود!! فقط صدای فریا لرد رو بلند تر کرد
لرد- چطور جرات میکنی !؟ ها؟!!! چطور به خودت اجازه دادی؟!دخالت توی کار من؟!!! از اول هم برنامت همین بود!؟!!

تمام قدرتش رو جمع کرد و دست لرد رو پس زد. بی جون روی زمین افتاد و شروع کرد به سرفه اما با سماجت صاف نشست.
با اینکه از فرط سرفه، جملش تکه تکه میشد اما صداش رو پشت گوش اندخت

کیونگ- میخوای... با این بچه ی... بیگناه چیکار کنی؟! میخوای بکشیشون؟! .....چی گیرت میاد!؟ ....چقدر بابت .... فروختن کلیه و قرنیشون.... قراره پول گیرت بیاد؟ ها؟! اینا باید تاوان کدوم ....کار خانوادشون رو پس بدن!؟

لرد با چهره ای که لرز رو به تن کیونگ مینداخت، کنارش اروم زانو زد
لرد- تاوان ؟؟ تاوان فضولی...تاوان دخالت توی کار من...تاوان نشناختن جایگاهش... تو که توی پس دادن تاوان بقیه کارت خوبه...پس چرا تاوان کار خانواده ی این بچه هارو هم گردن نمیگیری؟! ها؟!

و ناگهانی سمت کیونگ حمله ور شد و شروع کرد به کندن لباساش!!.

کیونگ وحشت زده و پر از ترس سعی میکرد مهارش کنه اما بی فایده بود.بخاطر تنگی نفس بی جون شده بود و لرد از خشم زیاد، پر از قدرت!!!

تلاشش رو برای پس زدنش میکرد اما...دیگه توانی نداشت... دست هاش اروم اروم بی حال شد و قبل از اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه، پخش زمین شد.صدای خس خس هاش خودش رو هم ازار میداد...

فقط میخواست بخوابه...یه خواب عمیق....شایدکه با این خواب، گذشته به خاطرش برنگرده.....کاش هیچ دردی رو احساس نکنه! اگه قراره باز هم اون اتفاق تکرار بشه....ترجیح میداد همینجا، همه چیز رو تموم کنه! اما اگر تسلیم میشد...پس تکلیف اون بچه ها چی میشد؟!

در همون هیر و ویر، سرش رو چرخوند و از دیدن اتاقک خالی، ترسید! نفهمید کی و چطور اون بچه ها رو برده بودن!

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now