«پارت سی و هفتم»

242 72 58
                                    

لرد-چ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لرد-چ...چی گفتی؟؟!

  بی توجه به چهره ی هاج و واجش که براش تازگی داشت،به دستش  که همچنان اسلحه رو باهاش میفشورد چنگ زد  و  به روی قلب خودش گذاشت

کیونگ- یالا لرد کبیر.همین حالا ، هم من و هم خودت رو از این بازی مسخره  راحت کن!

 قبل از اینکه کیونگ حماقت کنه و ماشه رو بکشه، لرد به سرعت به خودش اومد و با پس کشیدن دستش، مانع از برخورد گلوله با بدن کیونگ شد!

اما تیر به جای بدی از سقف خورده بود و حالا سنسور اتش، قطرات درشت اب رو به صورت و بدنشون میکوبید!

 هر دو بدون  کوچک ترین توجه ای به وضعیتی که  در اون قرار داشتن ، میخ چشم های هم بودن!
از عصبانیت باز دم هاشون سنگین بود و از چشم هاشون اتش پرتاب میشد اما در کمال تعجب، چیزی از لای لب های لرد خارج شد که کیونگ تا مدت ها دعا میکرد کاش دوباره و دوباره، اون رو تکرار کنه

لرد- من تو رو سوفی نمیبینم!تو و اون ذره ای بهم شباهت ندارید!

کیونگ قطرات ابی که روی چشم هاش میچکید  رو پس زد تا دیدش روتار نکنن. نمیدونست تکذیب تشابهشون، چیز خوبیه یا بد.
با  گیجی، به صورت بی نقص لرد که زیر قطرات اب حسابی جذاب تر شده بود چشم دوخت

کیونگسو- چرند گفتن و تموم کن.یعنی میخوای بگی این نگرانی الانت...یا رفتارت توی کشتی....
 اصلا ...اصلا زمانی که تیر خوردم تو منو سوفی صدا کردی!!! مطمئنم که اینو شنیدم!

لرد قدم دیگه ای جلو اومد.چهرش دیگه یه ادم عصبی رو نشون نمیداد و بیشتر به فردی شبیه بود  که قصد داشت با ملایمت، کسی رو توجیح کنه

لرد- اشتباه نشنیدی... من لحظه ای  سانحه ی دلخراشی رو به یاد اوردم نه فردی خاص رو!اگر من تورو سوفی صدا زدم، فقط به این خاطر بودکه  اون اتفاق دوباره برام زنده شد ...اینکه یه فرد عزیز رو از دست بدم...


کیونگ جمله ی اخر رو سعی کرد نشنیده بگیره.هاج و واج تند تند پلک میزد تا اب مانع دیدن منظره ی مقابلش نشه. قانع نشده بود و همچنان گیج میزد...

کیونگ- پس دلیلت...اینه که بهم نیاز داری؟! به من و شانسم....؟

لرد به تندی سرش رو تکون داد

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now