«پارت بیست و چهارم»

217 64 39
                                    

لرد- چه غلطی میکنی سرهنگ! نمیدونی دست زدن به خانواده ی لرد یعنی اعلام جنگ!؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لرد- چه غلطی میکنی سرهنگ! نمیدونی دست زدن به خانواده ی لرد یعنی اعلام جنگ!؟

کیونگ که از صدای پر از تحکم لرد حسابی جا خورد ، نیمچه نگاهی بهش انداخت که حالا پشت سرش می ایستاد و چشم های عصبیش، میخ پیرمرد بود

سرهنگ دستشو از مشت لرد بیرون کشید و داد زد

سرهنگ- این برد منطقی نیست!شک ندارم ریگی به کفشتون هست!

کیونگ - اگه اینطور فکر میکنی...

و بی حرف دیگه ای کتش رو در اورد. کراواتش رو کند و دکمه های پیرهنش رو تا شکم باز کرد!
استین های پیرهنش رو تا ارنج بالا داد و با دست های باز، بهش نگاه کرد

کیونگ- اگه با شلوارمم مشکل داری اون رو هم در میارم. اما اگر چیزی پیدا نکردید....

و تهدیدوار ادامه داد

کیونگ- از همتون میخوام...همینجا در همین جمع...لخت شید!

همگی چشم هاشون رو دزدیدن که لبخند پیروزمندانش برای بار دوم اوج گرفت.

گرمای دست لرد که روی شونش نشست، حواسش رو پرت کرد.دستش اروم پایین رفت و تا مچ کیونگ کشیده شد.کتش رو ازش گرفت و از پشت روی دوشش انداخت.

با حس گرمای نفس هاش پشت گردنش، اکسیژن توی ریه هاش حبس شد
لرد- همرو داری میترسونی کوچولو!

لحنش چنان شوخ بود که لب هاش به خنده باز شد.
لرد شونش رو فشورد و خواست برشگردونه که با صدای زمزمه وار سرهنگ، هر دو خشک شدن

سرهنگ- تو...مستر لوکی.....

فک کیونگسو چفت شد! این لقبی بود که بچگی توی قمار بهش داده بودن اما هیچوقت فکر نمیکرد کسی این لقب رو یادش باشه!

سرهنگ وقتی چهره ی رنگ پریده ی کیونگ رو دید، با چشم های شیطانیش جلو اومد و دوباره تکرار کرد

سرهنگ- تو... مستر لوکی...درسته؟!! اون جفت شیش ها.... بازی بدون نقصت...

و رو کرد به جمعیت و با هیجان داد زد

سرهنگ- این خودش یک نوع تقلبه!! لرد با خودش مستر لوک رو اورده و این عادلانه نیست!!

حضار اینبار با گیجی نگاهشون رو بین اون سه نفر میچرخوندن.معنی حرف های سرهنگ رو نمیفهمدن اما ...بهتر از این بود که باخت رو قبول کنن! پس تک تک شروع کردن به اعتراض و شلوغ کردن جو!!

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now