«پارت چهل و نهم»

295 59 16
                                    

‌‌لرد- حوصله ی شنیدن داستان داری؟!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



لرد- حوصله ی شنیدن داستان داری؟!

به غیر از این، میتونست نظر دیگه ای هم داشته باشه؟! با ترس سرش رو تکون داد .

مرد مقابل، پیپی از جیب در اورد و همینطور که با فندک  روشنش میکرد، روی تک صندلی رو به روش نشست.

اون هم برای ادامه و صحبت تردید داشت و بنظر می رسید صحبت هایی که  قراره زده بشه، حسابی براش ناخوشاینده!بعد از مکث کوتاهی، بلاخره لب  از لب باز کرد و به ارومی گفت‌


لرد-بعد از فوت پدرم، مسئولیت همه چیز به دوش من افتاد.من کسی بودم که به جای اون، در راس خانواده ها مینشست و باید تصمیم گیرنده میشد! تمام خانواده و افرادی که پدرم روزی به اسمشون قسم میخورد، در ظاهر با من همراه و هم رای بودن اما پشت سرم، توطئه میچیدن برای  از پا در اوردنم.

نیاز داشتم تا با یک حرکت همه رو سر جا بشونم و بگم  اگر لرد مرده، قوانین همچنان زندس و در پیروی از اون، من پا برجا ایستادم!
قبل از مرگ پدرم، برنامه ی معامله ای رو ریخته شده بود و همین معامله شد چالشی برای ثابت کردن خودم به بقیه و اینکه نشون بدم لایق اسم لرد و سرپرست خانواده بودن رو دارم!

اما نقشه ای که از قبل طراحی شده بود،دست کمی از کشتار دست جمعی نداشت و من هیچ این رو نمیخواستم... اما اگر مانع انجام این معامله میشدم و محموله به هر نحوی به کره نمیرسید، خیانت به حساب میومد و حکم حتما مرگه!

اگر از جون خودم میگذشتم، غیر ممکن بود از جون خانوادم بگذرم چون کسی که به من رحم نمیکرد، قطعا به خانوادم هم رحم نمیکرد.
پس شروع کردم به طراحی نقشه ای سازمان یافته  که کسی اسیب نمیدید و محموله با سلامت کامل به سئول میرسید  و از طرف دیگه، با کمک سهون با تک تک خانواده های مافیا به مذاکره نشستم  تا پای برگه ی جانشینی من رو امضا کنن و رای موافق بدن .حالا چه با تهدید...چه با پول ، طلا و چه با زور و خونریزی!

فقط میخواستم بدون اینکه به کسی اسیبی برسه، اون نقشه ی قتل دست جمعی رو کنسل کنم.
بلاخره بعد از یک هفته  تلاش برای طراحی نقشه ، به پاریس سفر کردم. روزی که قرار بود اون حمله صورت بگیره،توی گالری نقاشی ای که در اون نزدیکی قرار داشت، کمین کردم.هنوز چند نفری از خانواده  هامونده بودن تا موافقتشون رو اعلام کنن و در غیر این صورت، یا باید حمله رو متوقف میکردم و خودم و خانوادم قربانی میشدیم و یا ... عقب می ایستادم  تا اون حمله صورت بگیره.

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now