وکیل دو کیونگسو مجبوره برای گرفتن انتقام از کسی که کل زندگیش رو نابود کرده، وارد باندِ غول مافیایی کره جنوبی، یعنی «لرد کیم کای» بشه!
اینکه چطور وارد شه و از چه طریقی نابودش کنه،نقشه ایه که خیلی وقته درحال طراحیشه!
اما به محض وارد شدن به این جهنم،...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
با کمری خمیده وارد بار شد .یکراست به سمت کانتر به راه افتاد و سفارش نوشیدنی سنگینی داد.
سرش رو توی دست گرفت و سعی کرد افکارش رو جمع و جور کنه.
اونطور که تا به الان فهمیده...لرد خانواده ی هادس رو به دلایلی تبعید کرده....و اونا مجبور بودن به سرعت از کشور خارج بشن. مطمئنا شرایط سختی بوده چون تمام شرکا و معاملاتشون توی کره فسخ میشه و باید دنبال افراد جدید و معاملات جدید تر توی چین میگشتن. این بهونه ی خوبیه برای این غیبت طولانی اما....چرا نمیتونست گذشته رو فراموش کنه؟!
" من همه چیز بهت میدم..."
با یاد اوریه حرفش، نیمچه لبخندی روی لبش نشست. از لیوانی که تازه مقابلش قرار گرفته بود، قلپی نوشید و سری از تاسف تکون داد
اون اصلا عوض نشده!
"فلش بک- 5 سال پیش"
خمیازه کشون وارد مدرسه شد و با دیدن ساختمون عظیمش، اهی کشید.یک روز دیگه رو هم باید تحمل میکرد!
دست هاشو توی هم قفل کرد به خودش انرژی داد -تو میتونی کوک...تو امروز رو هم بدون هیچ دردسری....
با تنه ای که بهش خورد، محکم به جلو پرت شد! نتوست کیفش رو روی شونش حفظ کنه و پخش زمین شد!
شک زده نگاهش رو از پسری که بدون هیچ عذر خواهی از کنارش گذاشت، گرفت و به سرعت روی کیفش خیمه زد تا مطمئن بشه ظرف غذاش باز نشده ولی....همونی شده بود که ازش میترسید.....
ظرف غذاش تمام کیف و کتاب هاشو به گند کشیده بود!
کفری سرش رو بالا گرفت و به مسیری که پسر دویده بود چشم دوخت اما با دیدنش کنار جمعی از دانش اموز ها،مبهوت کیفش رو رها کرد و اروم ایستاد.
کیم تهیونگ، پسر محبوب مدرسه که چند روز پیش نجاتش داد، در راس همون جمع قلدر های مدرسه نشسته و همراه با دوستاش، بهش خیره بود!
پسری که بهش تنه زد، پچ پچی کرد و همگی بلند خندیدن به جز تهیونگ... که تنها به پوزخندی اکتفا کرد!
به محض اینکه باهاش چشم تو چشم شد، سریع نگاهش رو دزدید و شروع کرد به جمع کردن کیفش و تقریبا به سمت درب پشتی مدرسه، فرار کرد!