«پارت نوزدهم»

231 60 25
                                    

همینطور که زیر لب فحش میداد و غر غر میکرد، از پله ها دوتا یکی پایین اومد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همینطور که زیر لب فحش میداد و غر غر میکرد، از پله ها دوتا یکی پایین اومد . نگاهی به اطراف انداخت.حالا دیگه شک نداشت که توی هتل بودن.
بی درنگ به سمت تلفن وسط سالن رفت و شماره ی 002 و گرفت.

چند تا بوق خورد و بلافاصله صدای بک توی گوشی پیچید
بک- بله

کیونگ- هی تو کجایی؟!

بک مکثی کرد با لحنی پر از تردید گفت
بک- جکوزی...

از چیزی که میشنید مطمئن نبود
کیونگ- چ...چی گفتی؟!!

بک هول کرده جواب داد
بک- ا...الان میام...الان میام اونجا!

کفری تلفن رو قطع کرد و روی راحتی ها خودش رو انداخت.سرش عجیب گیج میرفت و این بی سابقه بود!
نمیفهمید داره چه اتفاقی میوفته...حضور اون بچه ها...نمیتونست اونجا یه امتحان باشه!

شک نداشت که ترس و سردرگمی رو توی چشم هاشو دیده بود.
بچه ها معصومن و چشم هاشون هیچوقت دروغ نمیگه...پس لرد چرا نظرش برگشت؟!
نکنه....این رو یه فرصت دید تا  بزنه زیر همه چیز؟! اما ...چرا؟!!!! کیونگ که خیلی به دردش میخورد!!

غرق در افکارش بود که بکهیون با حضورش، همه روبر هم زد.
سریع خودش رو بهش رسوند و کنارش نشست

بک- تو خوبی؟! خیلی نگرانت شدم!

کیونگ نگاهی به موهای خیس و بدن حوله پیچ شده ی بک انداخت
کیونگ- اوه معلومه اونقدر نگران بودی که فقط جکوزی حالت رو خوب میکرد!

و بعد اروم سرش رو گرفت و فشورد
کیونگ- نمیدونم چرا انقدر بی حالم!

بک همینطور که دستشو توی موهای خیسش میکشید گفت
بک-بخاطره داروهاست.یکم که بگذره بهتر میشی.دیشب توی‌خواب خیلی بی قراری میکردی لرد هم از دکتر خواست تا دارویی قوی تر بهت بده تا اروم شی.

کیونگ با چشم های گشاد شده به سمتش برگشت
کیونگ- بی قراری؟ منظورت چیه؟! بازم کابوس میدیدم؟!!! چیزی ام گفتم!؟!!

بک کمی فکر کرد و سری تکون داد
بک-حرفات خیلی واضح نبود اما مشخص بود کابووس میبینی!


کیونگ نفسی راحت کشید که بک با شیطنت خودش رو بهش چسبوند
بک- چه خوابی میدیدی حالا؟! خوشگل بودن!؟ بدناشون چطور بود؟!هوم؟

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now