«پارت پنجاه و هفتم»

154 38 29
                                    



‌با قلبی که از ترس دیوانه وار میکوبید، چشم به سر در مجتمع مقابلش دوخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


با قلبی که از ترس دیوانه وار میکوبید، چشم به سر در مجتمع مقابلش دوخت. لرد در صدد این بود تا با نشون دادن کارت شناسایی به نگهبان ،وارد مجتمع بشه و این هیچ براش اهمیتی نداشت.
در طول مسیر، وقتی از اتفاقی که پیش اومده پرسید و اون گفت که پرونده دست پلیس افتاده، توی دلش اشوب به پا شد!
پرونده ای که حالا توی اداره ی پلیس در حال تحقیق بود، شامل نقشه ی کامل خونه ی لرد، و اطلاعات کامل کیونگسو از قبیل مشخصات ظاهری، کپی تمام مدارک و اسنادی که نشون میداد با کدوم خلافکار های بنام اما خورده پا، کار کرده و از همه مهم تر ...در یکی از اون برگه ها قید شده بود پدرش رو کشته!

همیشه این روز رو تصور میکرد که ممکنه گیر بیوفته و از این بابت هیچ ترسی نداشت. اما حالا که زمانش رسیده بود، وضع مزخرفی داشت! دست هاش یخ بود و برای اینکه حال درونش رو کنترل کنه، توی هم قفلشون میکرد و اونقدر میفشورد تا رنگ دست هاش به سفیدی میرفت!
بلاخره ماشین به حرکت در اومد . در قسمت پارکینگ مجتمع پارک کرد و لرد سریع از ماشین خارج شد و اشاره کرد تا اون هم پیاده بشه.

به جای رفتن به سمت درب ورودی اصلی، به سمت پله های اضطراری پشت ساختمون رفتن و پله هارو دوتا یکی طی کردن.
برای کیونگ اهمیتی نداشت که کجاست و قراره کجا ساکن بشن ، تنها میخواست کنار این مرد قدرتمند باشه تا کمی ارومش کنه.حتی با وجودی که مقصر اتفاقی که افتاده، خودشه!
اگر اون اطلاعات رو بر علیه کیونگ جمع نمیکرد و توی خونه نگه نمیداشت...الان اون ها...
افکار مزخرفش رو پس زد! نباید توی این شرایط به همچین چیزی فکر میکرد!

لرد درب ورودی یکی از طبقات رو باز کرد. کیونگ بی اختیار نیم نگاهی به پایین پله ها انداخت.بنظرش رسید 5 طبقه رو بالا اومدن اما اونقدر درگیر افکارش بود که چیزی احساس نکرده بود.
نگاه لرد موشکافانه اطراف رو میکاووید و در اخر، دست کیونگ رو گرفت و با خودش به داخل سالن کشید.قدم هاش بلند و سریع بود و کیونگ تقریبا پشت سرش مجبور به دویدن میشد!

بلاخره به درب اتاق مورد نظر ،که عدد 35 روی درب با رنگ طلایی حکاکی شده بود رسیدن. هر دو با اضطراب نگاهی به اطراف انداختن و وقتی مطمئن شدن امنه، لرد کارت رو روی حسگر درب گذاشت و بلاخره داخل شدن.

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now