سهون- من؟! دوست پسرشم! که چی؟!
و زیر چشمی نگاهی به بک انداخت و از دیدن چشم های گردش، تقریبا نزدیک بود لبخندی بزنه اما تلاشش رو کرد تا همچنان جدی بنظر بیاد.-هاااا پس دستتون باهم توی یه کاستس!! قطعا ازتون شکایت میکنم!! این مردم هم شاهدن!
و بعد دستش رو روی قفسه ی سینش گذاشت و تظاهر به درد کشیدن کرد
سهون با تمسخر نیش خندی زد
سهون- نکنه واقعا فکر میکنی سر صحنه ی فیلم برداری هستی؟! این وسط یه کات بده ...وبعد گوشیش رو بیرون کشید و همینطور که به دنبال چیزی میگشت ادامه داد
سهون- برای اینکه این مشکل سریع تر حل بشه، من از دوستم میخوام که دوربین های این اطراف رو چک کنه
و وانمود به فکر کردن کرد و گفت
سهون- یادمه چراغ سبز بود...یعنی اشتباه میکنم؟! اما مشکلی نیست.خوشبختانه اکثر دوستام، افسر های اگاهی ان! اتفاقا توی اداره ی پلیس همین اطراف هم دوست نزدیکی دارم!میتونیم چک کنیم!
و متعجب نگاش کرد
سهون- اوه اگر خوب نیستی میخوای امبولانس هم خبر کنم؟! بر حسب اتفاق اونجا هم اشنا دارم!!
صداش رو اروم کرد و جوری که تنها خود مرد بشنوه، گفت
سهون-اونقدر صمیمی هستیم که برای هم ،جنازه هم سر به نیست کنیم!
مرد با وحشت خودش رو عقب کشید و دستش رو بالا اورد تا شکایتی بکنه اما چیزی به ذهنش نمیرسید.وقاحت و حرف های سهون حسابی ترسونده بودش و زبونش رو بند اورده بود!
بکهیون با نگرانی بازوی سهون رو گرفت و به عقب کشید.حرصی زیر لب گفت
بک- معلوم هست چیکار میکنی؟! اوضاع رو بدتر ازاین نکن.از کجا میدونی که چراغ سبز بود؟!
سهون با نیش خند شیطونی دستش رو فشورد
سهون-همیشه دست پیش گرفتن جواب میده!
و دوباره به حالت قبل برگشت و گوشی روبه گوشش چسبوند تا به دوست خیالش تماس بگیره!
مرد که حسابی ترسیده و دستپاچه بنظر میرسید، چند قدم جلو اومد.غرورش اجازه ی حرف زدن رو نمیداد اما بلاخره با نارضایتی گفت
مرد- لازم نیست با کسی تماس بگیری! من...عذرخواهیش رو قبول میکنم .فقط دفعه ی بعد بیشتر حواست رو جمع کن مرد جوون!
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥
Fanfictionوکیل دو کیونگسو مجبوره برای گرفتن انتقام از کسی که کل زندگیش رو نابود کرده، وارد باندِ غول مافیایی کره جنوبی، یعنی «لرد کیم کای» بشه! اینکه چطور وارد شه و از چه طریقی نابودش کنه،نقشه ایه که خیلی وقته درحال طراحیشه! اما به محض وارد شدن به این جهنم،...