«پارت چهل و هفتم»

243 66 9
                                    


‌‌

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

منشی- اقای چوی...

وقتی چهره ی گیج شیوون رو دید، ادامه داد
منشی- بهتره مراقب باشید.ایشون معشوقه ی هادس هستن!

چهره ی حیرت زده ی مرد اشرافی مقابلش، برای بار دوم لبخند رو به لب های کوک‌ نشوند. با اینکه میتونست هراس رو توی چهرش ببینه اما همچنان سعی داشت لبخندی به لب داشته باشه تا حفظ ظاهر کنه!

لبخند ماسیده ی روی لبش، کم رنگ و پررنگ میشد و مثل ماهی ای که توی خشکی افتاده، دهنش رو باز و بسته میکرد تا حرفی بزنه اما بی فایده بود.

تهیونگ که نیم خیز شد برای ایستادن، فرصت رو مناسب دید تا همراه شیوون، این مرد وحشت زده که هنوز به خودش نیومده بود، به تعقیب تهیونگ بره ...
قدم زدن با شیوون قطعا پوشش خوبی بود تا نامحسوس، از نزدیک تهیونگ رو زیر نظر بگیره!

با لبخندی که حالا غرور پشتش خوابیده بود،به شیوون نزدیک شد مچ دستش رو گرفت

کوک- هی مشکلی نیست! نظرت چیه کمی قدم بزنیم؟!

شیوون با تردید نگاهشو به منشی کیم دوخت تا بلکه اجازه ای صادر بشه واز نظر اون، مشکلی نباشه.وقتی واکنشی از اون ندید، با تردید سری تکون داد

شیوون- خ...خوبه .همین کارو کنیم!

و لبخند مسخره ای به لب زد .
هر دو چند قدمی رو برداشتن.کوک زیر چشمی نگاهی به تهیونگ انداخت تا مقصد دقیق رو پیدا کنه اما حس کرد با هر قدم که برمیداره، بهشون نزدیک و نزدیکتر میشه!!
هول کرد و میخکوب ایستاد!!

حالا کاملا حاشا بهش خیره بود که چطور با قدم های بلندش، بهش نزدیک میشه و مقابلش می ایسته! 

تهیونگ بدون اینکه نگاش کنه، لبخند متظاهری به شیوون که بین اون دو گرفتار شده بود  زد.نگاهش پایین اومد و بین دست های چفت شدشون ثابت موند.شیوون به سرعت دستش رو پس کشید و برای اینکه نرمال بنظر بیاد، سر صحبت رو باز کرد

شیوون- تهیونگ! بلاخره فرصت شد ببینمت!

تهیونگ با چهره ی خنثایی یک قدمی بهش نزدیکتر شد.مقابل چشم های  گیج کوک، کنار گوشش پچ پچی کرد که  شیوون وحشت زده سرش رو تکون داد !!

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now