« پارت سی و یکم »

246 61 26
                                    

کتفش به شدت درد میکرد اما نمیخواست ذره ای خم به ابرو بیاره تا نکنه ضعیف به نظر بیاد!با کمک یکی از بادیگارد ها از هلیکوپتر پیاده شد و نگاهش رو دور تا دور عرشه ی کشتی چرخوند!چرا باید روی این کشتی تفریحی فرود میومدن؟!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کتفش به شدت درد میکرد اما نمیخواست ذره ای خم به ابرو بیاره تا نکنه ضعیف به نظر بیاد!
با کمک یکی از بادیگارد ها از هلیکوپتر پیاده شد و نگاهش رو دور تا دور عرشه ی کشتی چرخوند!
چرا باید روی این کشتی تفریحی فرود میومدن؟!

لرد و جونگکوک جلو تر حرکت کردن و برای اینکه ازشون  جانمونه،  قدم هاش رو بلند و سریع کرد.
لرد مستقیم به سمت هدفی قدم بر میداشت و کیونگ با کنجکاوی  از پشت سرش سرک میکشید تا بفهمه روی اون کشتی، دنبال چه چیزی میگرده اما با نشستن دست یکی از بادیگارد ها روی شونش،  دست از تلاش برداشت و گنگ نگاش کرد.

بادیگارد بدون داشتن ذره ای احساس توی صورتش، با دست به سمتی اشاره کرد و کیونگ با تعجب تیرس اشارش رو گرفت. مقابلش پله های مارپیچی ای  بودن که به سمت  اتاقکی هدایت میشد که زیر عرشس!
متعجب دوباره نگاهش رو به بادیگارد داد و وقتی چشم های مصممش رو دید، به ناچار نفسی کشید و به سمت اتاقک قدم برداشت.

همینطور که پله هارو دوتا یکی پایین میرفت، زیر لب غر غر کرد

کیونگ- خودش خواست بیام اما حالا قرار اینجا زندانی....

اما به محض اینکه درب اتاق رو باز کرد حرف توی دهنش ماسید!

فضای داخلی اتاق بر خلاف اون چیزی که تصور میکرد، فوق العاده بزرگ و گرم بود.دور تا دور  دیوار ها پر از قفسه های کتاب و وسایل تزئینی قدیمی و قیمتی به چشم میخورد .جوری دکوراسیون شده بود که برای لحظه ای حس کرد توی سریال دزدان دریایی کارائیب، گیر افتاده!!!

هیجان زده جلو رفت و چرخی داخل کابین زد.تنها برای لحظه ای خوشحال شد  که دنبال کار های حوصله سر بر اون نرفته.
تا چشمش به قفسه ی شراب ها افتاد، شگفت زده به سمتش پا تند کرد.دستی به شیشه های شراب مرغوب که هر کدوم قدمتی چندصدساله داشتن کشید و زیر لب نالید

کیونگ- یعنی اگر یکم ازشون مزه کنم متوجه میشه؟!

صدای  باز شدن درب که به گوشش رسید، سریع خودش رو عقب کشید اما دیگه دیر شده بود و لرد اون رو مقابل قفسه ی مشروب ها دیده بود!
کیونگ با دستپاچگی تک سرفه ای کرد و همینطور که کت نصف و نیمه پوشیده شدش رو در میاورد تا روی راحتی بندازه، اروم زمزمه کرد

 𝐇𝐞𝐥𝐥𝐨 𝐝𝐞𝐯𝐢𝐥Where stories live. Discover now