18_تهیونگ

86 25 0
                                    

جونگ کوک اجازه نداد جین به آن خانه برود. او را به خانه خودش و تهیونگ برد. کلید و رمز کمدش در فرودگاه را گرفت و خودش به تنهایی رفت تا چمدان را از فرودگاه بیاورد.

جین دوش گرفته و با یک حوله تنی به رنگ بژ که مشخص بود برای تهیونگ است، روی مبل نشسته بود.

در واقع نه تهیونگ میخواست آن دو تنهایش بگذارند و نه آنها میخواستند او را رها کنند اما، هیچکدام نمیتوانستند آنجا بمانند. حال تهیونگ خوب بود. فقط او را نگه داشته بودند تا اگر بخاطر جراحی، تب کرد یا علائمی از ضربه به سر نشان داد، به او رسیدگی شود.

قرار بود روز بعد دوباره عکس و آزمایش بگیرد و اگر همه چیز خوب بود، به خانه برمیگشت.

البته خودش علاقه زیادی به بزرگ کردن مسائل داشت. شاید هم چون چشمش به هیونگی افتاده بود که از بچگی لوسش میکرد، باعث شده بود این رفتار ها را نشان دهد. 

جونگ کوک در را باز کرد. چمدان را کنار گذاشت و وارد شد. با دیدن هیونگش که با حوله روی مبل، خوابیده بود لبخند زد. بی سر و صدا در را بست و از اتاق خودش، پتویی برداشت و روی او کشید. در خواب جور دیگری زیبا به نظر میرسید. آرام بود. موهای خیسی که پیشانی اش را میپوشاندند، از میزانی که همیشه نگهشان میداشت، بلندتر بودند.

اگر جونگ کوک او را نمیشناخت، فکر میکرد زندگی بی دردسری را گذرانده و هیچوقت حتی برای چیزی ناراحت نبوده است اما.. آنها که باهم بزرگ شده بودند.

نمیدانست چه چیزی در قلب هیونگش میگذرد اما مطمئن بود.. دو سال گذشته برای او سخت تر از بقیه شان طی شده بود.

**********

You've Forgotten Me [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now