24_فرار

78 26 0
                                    

موبایل را در جیبش برگرداند و بخاطر سنگینی کیسه خرید، این بار آن را با دست دیگرش نگه داشت. سر بلند کرد تا مسیر باقی مانده را ببیند و بعد، ایستاد. او هم ایستاده بود.

اگر دست راستش را بلند نمیکرد تا با آن، بازوی چپش را نگه دارد، حتما خریدها از دستش می افتادند. فقط لرزش دست هایش نبود.. تمام بدنش میلرزید.

خودش بود؟ یا از دلتنگی توهم زده بود؟ اگر خودش نبود پس چرا او هم داشت نگاهش میکرد؟ مست که نبود. بود؟ تهیونگ احمق در غذایش چیزی نریخته بود که توهم بزند؟

اما آشنا نبود. چرا فقط برای لحظه ای امیدوار شده بود؟ او فقط با کنجکاوی نگاهش میکرد.

باید چه کار میکرد؟ از کنارش رد میشد و وانمود میکرد که همدیگر را ندیده اند؟ یا باید می ایستاد و چیزی میگفت؟

اصلا چه باید میگفت؟ او را بعد از آن اتفاق.. اول در خانه، بعد در بیمارستان و بار دیگر در خانه شان دیده بود. زمانی که برای بردن وسایلش آمد.

"کیم سوکجین.. شی؟"

رو برگرداند تا چشم هایی که حدس میزد از فشار اشک هایش سرخ شده باشند را نشان ندهد. صدای خودش بود. آشنا بود.

وقتی که او یک قدم نزدیک شد، جین عقب رفت. "نه جلو نیا. الان نه" سریع به زبان آورد. به نظر خودش هم مسخره تر از همیشه بنظر میرسید اما چاره ای نداشت. انگار گاری الواری بود که هر لحظه امکان داشت خرد شود.

اینکه بخواهد به سادگی با دوست پسر سابقش حرف بزند.. که بر حسب تصادف هنوز هم دوستش داشت، خیلی مسخره تر بود.

نامجون متوقف شد. همانطور که او خواسته بود. چاره ای نداشت.

جین سرش را پایین انداخت. "پ.پس من.. میرم" زیر لب گفت. قدم های سریعی برداشت و از کنارش رد شد.

نمیتوانست نفس بکشد. نفهمید چطور خودش را به خانه رساند اما در را باز کرد و خرید هایش را روی زمین انداخت. به هوسوک اهمیتی نداد. همان جا کنار در روی زمین نشست و به سختی نفس کشید. "دیدمش"

**********

You've Forgotten Me [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now