22_آمادگی

88 25 0
                                    

"هوسوک میاد. من میرم یکم خرید کنم. توی این خونه هیچی پیدا نمیشه" جین غر زد و هودی اوور سایز مشکی اش را روی همان تیشرت پوشید. کلاه را هم روی سرش کشید. از سرما متنفر بود.

در آسانسور ایستاد و طبقات را پایین رفت. دست هایش را در جیب فرو برده بود تا گرمشان کند گرچه فایده ای نداشت. باید دستکش های تهیونگ‌ را قرض میگرفت.

از ساختمان که خارج شد، آسمان تاریک بود. فقط کمی آن طرف تر، یک فروشگاه بزرگ قرار داشت که میتوانست همه چیز را از همان جا بخرد.

**********

You've Forgotten Me [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now