40_طعنه

83 27 1
                                    

آخرین نقاشی را هم به دیوار متصل کرد. چند قدم عقب رفت و در سالن چرخی زد. خوب بود. همانطور که میخواست. نه. شاید نزدیک بود به چیزی که میخواست.

از مادرش در فرانسه خواسته بود که نقاشی هایش را به کره بفرستد و او هم همین کار را کرده بود. برنامه داشت هرچه پول از فروش آنها در می آورد را، به پرورشگاه بدهد.

تمام انگیزه اش برای نقاشی کشیدن، جز آنکه علاقه واقعی اش بود، برای این بود که میخواست بچه ها زندگی خوبی داشته باشند. شاید در ابتدا آن را بخاطر خودش شروع کرده بود اما بعد خب... باید تا جایی که میتوانست برادر و خواهر هایش را حمایت میکرد.

مادری که او را به سرپرستی گرفته بود، زندگی خوبی داشت و همیشه همه چیز را برایش فراهم میکرد اما جین میدانست که میخواهد بیشتر از این ها، حمایتشان کند.

ساعت را نگاه کرد. از ده شب گذشته بود. روز بعد گالری باز میشد و برای اولین بار قرار بود نقاشی هایش را در کره به نمایش بگذارد. قبل از آن فقط در فرانسه این کار را کرده بود.

وسایلش را برداشت. برای آخرین بار اطراف را نگاه کرد. از خاموش بودن همه چراغ ها مطمئن شد. در سالن را قفل کرد و چرخید اما همان جا خشکش زد و به دیوار پشت سرش برخورد کرد.

دست راستش ساییده شده بود. از دردش اخمی کرد و آن را با دست چپش محکم نگه داشت.

نامجون قدمی به جلو برداشت و دستش را گرفت. "هی تو مثلا هنرمندی. باید مراقب دستت باشی" سرزنشش کرد.

جین اما دردش را از یاد برده بود. فقط به نامجونی نگاه میکرد که با دقت، دستش را نگه داشته و زخم دردناکش را نگاه میکرد. قلبش هزار بار میزد و ذهنش خالی بود. کیم نامجون حتما شوخی اش گرفته بود. اصلا برای چه آنجا بود؟

سر بلند کرد و نگاهی به اطراف انداخت. "این اطراف داروخونه هست مگه نه؟"

جین به سرعت دستش را از میان دست های او بیرون کشید. "نیازی نیست. خوبم" دستش را مخفی کرد. کوتاه بود اما، دلش برای لمس کردن های او تنگ شده بود. "ایـ...اینجا چیکار میکنی؟" چرا مقابل او لکنت میگرفت؟ این خجالت آور بود.

"معلوم نیست؟ اومدم که ببینمت" جوری پرسید که انگار کاملا واضح بود.

واقعا هم بود. اما جین در برابر او تبدیل به یک احمق واقعی میشد. فکرش را که میکرد، این یک چیز جدید نبود. حتی قبلا هم چنین چیزی عادت هر روزش بود.

نامجون که چشم های خالی جین را دید، دستی جلویش تکان داد تا حواسش را جمع کند. "میری خونه؟"

You've Forgotten Me [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now