57_کلافگی

81 28 5
                                    

مقابل آینه ایستاد و لباس هایش را مرتب کرد. پالتوی قهوه ای رنگِ بلندی که تهیونگ آن را به عنوان هدیه برایش خریده بود، در تنش خوب بنظر میرسید و کاملا اندازه بود. آن هم با اولین درآمدش از گلخانه و پروژه نسبتا بزرگِ آماده کردن گل های یک رستوران!

موهای بلندی که روی گردنش را از پشت میپوشاندند، با درگیری زیادی برای گیر انداختن همه تارهایش در کش مو، بالا بست و در نهایت موفق نشد همه را آنجا نگه دارد. در آخر طره های کوتاه تر روی پیشانی و از پشت، روی گردنش لغزیدند.

بی خیال شد و به ساعت نگاهی انداخت. ترجیح میداد زمانی به آنجا برسد که بیشترشان مست شده و به او توجهی نشان ندهند.

موبایلش را برداشت و در جواب پیام هوسوک که پرسیده بود (پس کجایی) جواب داد (دارم میام) بعد کتونی های مشکی اش را پوشید و از خانه بیرون رفت.

محل دورهمی در یک بار-رستوران بود. جین از این رسم های مسخره برای برگزاری دورهمی و رد نکردنِ دعوت سونبه ها و افراد بزرگتر، متنفر بود اما باید چه کار میکرد؟ اینجا کره بود و این مردم هم کره ای.

آدرس نسبتا دوری بود. تا آنجا را با تاکسی رفت و طرف دیگر خیابان از ماشین پیاده شد. با قدم هایی محتاطانه و نسبتا آرام، عرض خیابان را طی کرد و مقابل رستورانِ محل قرار متوقف شد.

با آن همه شلوغی، مشخص بود که بیشتر از نیمی از آنجا را مهمان های دورهمی اشغال کرده و بقیه‌ اش هم توسط افراد دیگر پر میشد. از پشت شیشه های رستوران میتوانست سه میز مستطیل شکل طویل را ببیند که دور هر کدام تقریبا بیست نفر نشسته بودند.

پارک مین جه، همان سونبه ای که جین دعوتش را قبول کرده بود هم بر سر یکی از آنها نشسته بود و مینوشید. چشم چرخاند تا هوسوک را پیدا کند. میان آن شلوغی، نمیتوانست او را از آنجا ببیند پس بالاخره وارد رستوران شد.

"ببین کی اینجاست!" صدای سونبه اش در فضا پیچید و حداقل سرهای افراد کنارش را به طرف او چرخاند. بقیه هم آنقدر سرگرم نوشیدن بودند که توجه نمیکردند.

مین جه دست هایش را از هم باز کرد تا استقبال کند. به جای خالی کنار خودش اشاره کرد و جین مجبور بود آنجا بشیند. پالتویش را در آورد و روی صندلی گذاشت. با بافت آستین بلند و مشکی رنگش همان جا نشست و به نگاه های معنی دار چند نفری، اهمیت نداد.

در سالن چشم چرخاند تا هوسوک را پیدا کند و بالاخره او را دید. بر سر میز سوم نشسته بود و کنارش.. چهره آشنای دیگری دیده میشد.

جین با دیدن او، چشم چرخاند و برای دست تکان دادن های هوسوک، سری تکان داد. دوباره به مکالمه مسخره اش با مین جه برگشت. میخواست زودتر از آنجا فرار کند.

مین جه دست روی شانه اش انداخت و شات را برایش پر کرد. جین هم در مقابل شاتِ خالی او را که تا همان موقع حتما ده ها بار پر و خالی شده بود، پر کرد و همراه او نوشید.

زمانی که مین جه درگیر ثابت کردن این بود که میتواند یک بطری سوجو را یک نفس بنوشد یا نه، جین از جایش بلند شد تا هوسوک را ببیند و البته که قرار نبود به آن فرد کنارش اهمیت بدهد.

از پشت به او نزدیک شد. خم شد و دست هایش را دور او گردن او حلقه کرد. "هوسوکا" از گوشه چشم، دید که نامجون تقریبا از جا پرید.

هوسوک حلقه دست های او را باز کرد و به طرفش چرخید. "هیونگ. خیلی دیر اومدی"

جین صدایش را پایین تر از قبل آورد. "نمیخوام زیاد بمونم" نگاهی به نامجون انداخت که خودش را با کشیدن انگشتش بر لبه شاتِ نیمه پرش مشغول نگه میداشت.

هوسوک متوجه نگاه او شد. دستی به شانه هیونگش کشید. "منم دارم میرم. مامانم سردرد داشت. قول دادم زود برگردم" همزمان با توضیحاتش بلند شد و کتش را پوشید.

جین سر تکان داد. زمانی که میخواست تا مقابل رستوران همراه او برود، صدای سونبه اش بلند شد. "کیم سوکجین کجایی"

چشم هایش را از روی کلافگی چرخاند و هوسوک را وادار به خندیدن کرد. "برو هیونگ. میبینمت"

جین همانجا ایستاد و مدتی رفتنش را نگاه کرد. بعد به ناچار کنار مین جه برگشت و به اصرار او مجبور به نوشیدن میزان بیشتری از سوجو شد. البته که نگاه سنگین نامجون را هم گاهی احساس میکرد.

**********

چپتر بعدی خیلی..🫠

You've Forgotten Me [NamJin] [Completed]Where stories live. Discover now