𖥸Part 46𖥸

663 146 59
                                    

هوایسانگ از اینکه با فاصله، مقابل هم نشسته بودن راحت نبود. حس دوری و عدم صمیمیت داشت و باعث میشد ملاقاتشون شبیه به یک جلسه رسمی بنظر برسه.

فنجون و قوری سفالی رو بین دستاش گرفت و بلند شد. با قدمای کوتاه ولی سریع خودش رو وانگجی رسوند و مقابلش نشست.

زیر نگاه ساکت وانگجی فنجون کوچک چایش رو برداشت و صدای ریخته شدن چای توی فنجون سفالی به گوش رسید. هوایسانگ همزمان که برای هر دوشون چای می ریخت، گفت:"هیچ وقت با این فاصله ها راحت نبودم. اینجوری صمیمی تر و راحت تر نیست؟"

در همون حال که هوایسانگ حرف میزد و چای میریخت، ذهن وانگجی درگیر و پر از سوالات بی جواب بود. میدونست هوایسانگ هم وضعیتی مشابه خودش رو داره. اینکه اینجوری راحت مقابلش نشسته بود و حرف میزد، تنها پوششی برای کم کردن حجم نگرانی و استرسش بود. گفت:"راحت باشید."

هوایسانگ دستش رو تکون داد و گفت:"هستم هستم‌. نگران نباش."

وانگجی چیزی نگفت. اخلاق هوایسانگ خاص بود و سعی میکرد در مقابل دوستانش راحت به نظر برسه، اما هنوز هم قابل مقایسه با پررو بازی و شیطنت های ووشیان نبود. هوایسانگ کسی بود که میتونست زخم های ووشیان رو پانسمان کنه و هم زمان کاملا بی اعتماد باشه و به چنین تئوری های در موردش فکر کنه.
اون حتی تلاش میکرد در مقابل زبون ووشیان کم نیاره.

هوایسانگ از اون حالت بی خیال چند لحظه قبلش بیرون اومد و گفت:"الان اینجا پیش هم نشستیم و حرف میزنیم چون این تنها کاریه که از دستمون برمیاد." اهی کشید و ادامه داد:"از اینکه یه جا بشینم و نتونم هیچ کاری بکنم منتفرم. ولی حالا که نمیتونیم کاری از پیش ببریم تنها راه عاقلانه اینه که گوش به زنگ کوچک ترین نشونه ای باشیم، به جای اینکه یه حرکت عجولانه انجام بدیم و همه چیز خراب تر از این بشه."

برای بهتر فهمیدن نظر وانگجی در مورد پیشنهادش، مستقیم به صورتش نگاه کرد و گفت:"برادر وانگجی شاید شرکت تو مراسم ازدواج اون شیطان، جین، اونقدر ها هم بد پیش نره. نظرت چیه؟"

وانگجی چند لحظه فکر کرد. در نهایت جواب داد:"مبتونه فرصت مناسبی برای ملاقات با همه اهالی دو قلمرو باشه."

هوایسانگ راضی از جوابی که شنیده بود گفت:"دقیقا. این تنها فرصته ک بتونم همه ی بزرگان قبایل رو ببینیم. هرچند قبل مراسم.. میدونی نمیخوام زود قضاوت کنم و به ادم اشتباهی مشکوک شم. برای همین اگه یه قرار ملاقات با ووشیان ترتیب بدم. با من به زمین میایی تا حرف های اون رو هم بشنویم؟"

وانگجی با ملایمت سرش رو تکون داد. از پیشنهاد هوایسانگ راضی بود. اون فرشته شاید چند دقیقه قبل تند رفته و تئوری هایی به زبون اورده بود. ولی خوب میدونست راه درست فقط فرضیه سازی نیست و بهتره قبل از هرچیزی همه ی جوانب بررسی بشن. بنابراین میخواست به ووشیان هم فرصت دفاع از خودش رو بده.

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now