Part 72

244 82 93
                                    

در نهايت هوايسانگ موفق نشد حتي يك ضربه از تنبيه وانگجي كم كنه. وانگجي محكوم به سي و سه ضربه شلاق بهشتي شده بود. شلاقي از جنس پرتوهاي خورشيد كه مستقيما توسط نيروي بهشت تغذيه ميشد و با هر ضربه گوشت رو ميبريد و رد سوختگی به جا ميگذاشت. ضربه اي كه ميتونست يه فرشته ي سالم و نيرومند رو براي مدتي به انزوا بفرسته و حالا سي و سه ضربه براي جسمي كه همين الان هم اسيب ديده و تهي از نيروي معنوي بود...

اين وسط چيزي كه هوايسانگ و شيچن رو نگران تر از قبل ميكرد، وضعيت جسمي و نيروي معنوي وانگجي بود. هوايسانگ موفق شد يك هفته براي درمان وانگجي زمان بخره، هرچند با نزديك شدن به روز هفتم باز هم خبري از بهبود تو وانگجي ديده نميشد.

روزهای اول لان چيرن از ديدن وانگجي امتناع ميكرد. از درون ناراحت و خشمگين بود و وقتي شيچن مقابل عمارتش زانو ميزد تا به ديدن برادر كوچكترش بره تا شايد موفق به بهبود انرژي معنويش بشه، با چشم هاي تيره نگاهش رو گرفت. سرش رو به سمتی چرخوند و همون طور كه از عصبانيت روي ريش بلندش دست ميكشيد، گفت:"حمله به هم نوع كم از خيانت نداره. اون فرشته ي خيانتكار بايد توسط بهشت مجازات بشه."

هرچند تمام اين سنگدلي ظاهري، تلاشش براي پیروی از قوانين و بي توجهي به وانگجي تا روز چهارم بيشتر دووم نياورد. هرچه روز ها ميگذشتن از شدت خشم لان چيرن كم و به نگرانيش افزوده ميشد. به هرحال اون فرشته ي گناهكار يادگاري برادر مرحومش بود. روز چهارم وقتی باز هم خبري از بهبودي وانگجي نرسيد، محكم تر از قبل به ريشش دست كشيد. از پشت ميزش بلند شد و با چهره اي كه سايه ي تيره روي چشم هاش افتاده بود درهاي عمارتش رو باز كرد.

در مقابلش لان شيچن جلوي عمارت عموش زانو زده بود. با قبول درخواستش بلافاصله بلند شد و براي تشكر و احترام تعظيم كرد. عموي پير توجهي به برادرزاده ي بزرگتر نشون نداد و تنها به جمله ي "به چينغه ميريم." كفايت كرد.

نور اميد تو چشم هاي شيچن روشن شده بود. اينطور نبود كه خودش تلاشي نكرده باشه، بارها و بارها براي درمان برادرش رفته بود. هربار بخش زيادي از انرژي معنوي خودش رو به برادرش منتقل ميكرد اما مثل دفه هاي قبل تا زماني كه انتقال نيرو ادامه داشت درون رگ هاي وانگجي انرژي معنوي ديده ميشد. با قطع شدن جريان، رگ هاي وانگجي مثل سياه چالي تمام اون نيرو رو درون خودش محو ميكرد و اثري باقي نميموند.

مهم نبود شخص چقدر اسيب ببينه، تا زماني كه هسته درونيش اسيب نميديد باز هم توانايي بازگرداني نيروی معنویش رو داشت. اينكه نيروي وانگجي هنوز اثری از بهبودي نشون نمیداد حدسياتي رو به وجود مياورد كه شيچن از فكر كردن بهش وحشت داشت. قسمت بد ماجرا خود ماهيت هسته ي دروني بود. دروني ترين و خصوصي ترين عضو بدن یه فرشته محسوب ميشد و هيچ راهي براي معاينه و بررسي از طریق انرژی معنوی وجود نداشت.

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now