𖥸Part 49𖥸

665 158 99
                                    

ووشیان شخصیتی نداشت که اجازه بده اتفاقات بی اهمیت اطرافش تاثیر زیادی روش بزارن. چیزی بی اهمیت تر از یه خواب هم که وجود نداشت. داشت؟
تا همین الان هم بیش از اندازه تحت تاثیر قرار گرفته و بهتر بود بیشتر از این خواهرش رو نگران نکنه.

روی لبش لبخند نشوند و با یه لحن لوس گفت:"آ شیان صبحونه میخواد!"

یانلی خشنود از اینکه ووشیان خیلی زود به حالت همیشگی خودش برگشته گفت:"شکمو."

ووشیان خندید و یانلی بلند شد. "من میرم یه چیزی برای خوردن اماده کنم."

ووشیان به نشونه ی موافقت سر تکون داد و تا اخرین لحظه خروج یانلی از اتاقش، ابخند رو روی لبش حفط کرد.

با بسته شدن در لبخند ووشیان هم محو شد. تمام تلاش خودش رو انجام داد تا جمله ی 'خونه ی وانگجی همیشه قبل از بیدار شدن صبحونه اماده بود' رو از ذهنش پاک کنه.

اون ها از شیاطین بودن. برای شیاطین خوردن صبحانه جز کارهای غیر ضروری به حساب میومد و تنها برای لذت انجام میشد. با وجود اینکه ووشیان از خوردن و نوشیدن لذت میبرد، این طبیعی بود که یانلی فراموش کنه، یا تهیه چیزی برای خوردن رو تو لیست کارهای روتین روزانه قرار نده.

در هر صورت این چیزی نبود که بخاطرش گله کنه. اون میتونست صبر کنه تا وقتی خواهرش با یه سینی از خوراکی های خوشمزه ای که مخصوصا برای خودش از زمین تهیه میشد برگرده.

از اونجایی برگشتن خواهرش قطعا طول میکشید و علاقه ای نداشت تا برگشتنش، تو اتاق تنها بمونه از روی تخت پایین پرید و از اتاق بیرون رفت. میتونست تا اومدن خواهرش، به بقیه سر بزنه و از وضعیت اون روز یونمنگ با خبر بشه.

بیرون از اتاق یه راهروی خالی و سرد بود. ورود به این طبقه از برج خاندان جیانگ، تنها برای ارباب قبیله، همسر و سه فرزندش مجاز بود. مابقی شیاطینی که در این برج زندگی میکردن، با توجه به قدرت و مقامی که داشتن، در طبقه های مخصوص به خودشون ساکن بودن.

استفاده از بال هاش رو به یه وقت دیگه موکول کرد‌. تصمیم گرفت به پاهاش نرمشی بده تا شاید کوفتگی بدنش بعد از یه خواب طولانی، خوب بشه. بنابراین به سمت پله های مارپیچ رفت تا ازشون پایین بره.

بر خلاف بهشت، ساختمون های پر اهمیت جهنم و محل زندگی ارباب قبیله رو همیشه به صورت برج های بلند و چند طبقه میساختن. بلندترین برج جهنم در شهر بی شب، متعلق به قبیله ی ون و دومین برج، متعلق به قبیله ی جین بود. هرچند شکوه قبیله ی جیانگ هم چیزی کم از سه قبیله ی بالاتر از خودش نداشت.

ووشیان فرزند خونده ی جیانگ فنگ میان به حساب میومد و همچنین سوگولی عزیز بانوی جوان قبیله بود. همین موضوع باعث میشد خیلی راحت یه اتاق بزرگ تو طبقه ی یکی مونده به اخر برج در کنار جیانگ چنگ و جیانگ یانلی داشته باشه.

Tears Of An Angel ♡.Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu