.♡ Part 2 ♡.

1.6K 326 77
                                    

این پارت هم فقط به مناسبت تولد ژان گه😍🎂

____

۳۰ سال قبل..

سالن بزرگ پر شده بود از فرشته ها و شياطين. این رویداد اونقدر بزرگ بود که بتونه اونارو کنار هم جمع کنه.

تزئينات سالن به رنگ مشکی و طلایی براق بود.
دو طرف ميز و صندلی چيده شده بودن و روی هر ميز ظرف بزرگی از ميوه های رنگارنگ زمينی و شراب قرمز گذاشته شده بود.

شياطين با درجه پایین تر قبيله جيانگ مسئول پذیرایی از این ضيافت بزرگ بودن و حالا که قرار بود افتخار چنين رخدادی تو کارنامه قبيله جيانگ ثبت بشه، فنگ ميان سنگ تموم گذاشته بود.

موسيقی ملایم بود. زمزمه ها از سر ميز دور تر نميرفت و همه در ارامش بودن.

بيرون از سالن چند اتاق اون طرفتر ووشيان غر ميزد و یانلی ميخندید.

جيانگ چنگ جلوش ایستاده بود و محکم به شونه هاش فشار مياورد تا مانع بلند شدنش بشه. یانلی هم پشت سرش موهای بلندش رو با یه دست جمع کرده بود و با دست دیگه شونه ميکشيد.

"اگه یه درصد فکر کردی ميزارم امروز هم با موهای شلخته بری کور خوندی."

"موهای من شلخته نيست. اتفاقا خيلی هم لخت و صافه." اخی کشيد. "شیجیههه. کچل شدم بخدا ول کن. درد ميکنه.. داری موهامو از ریشه ميکنی. نميخواااام"

از اینکه کسی به موهاش دست بزنه متنفر بود و حالا یانلی پيله کرده بود با موهای مرتب و جمع شده بره مهمونی.

یانلی ميدونست اگه حرفی بزنه ووشيان چند برابرش جواب پس ميده. برای همين چيزی نگفت ولی ووشيانم ساکت نموند.

یه ریز غر ميزد. از زیبایی موهاش ميگفت. از نيت خيالی یانلی برای کچل کردنش و حتی غر زدن سر اینکه سر درد گرفته.

در اخر هم وقتی خودشو توی اینه دید جيغ اخرو کشيد:"موهامو کوتاه کردیيييی"

جیانگ چنگ جواب داد:"تو مویی رو زمين ميبينی؟"

ووشيان زمينو نگاه کرد. ميدونست موهاشو کوتاه نکردن. هيچ قيچی دست خواهرش نبود و حتی اگه هم بود ميدونست خواهرش با وجود شيطان بودن
همچين بلای وحشتناکی سرش نمياره.

فقط یک ربان بلند لعنت شده با طرح یه جفت بال ظریف که به وسطش دوخته شده بود.

یانلی راضی از کارش با غرور به ووشيان نگاه ميکرد و جیانگ چنگ گفت:"واو"

"پس چرا موهام کوتاه تر شده؟" موهاش در حالت عادی تا روی باسنش ميومد.

"یکمشو بالای سرت جمع کردم."

ووشيان دوباره تو اینه به خودش نگاه کرد. ربان قرمز که از بين موهای مشکيش رد شده بود و تقریبا به بلندی موهاش در حالت عادی بود با خطوط دوخت و لباس بلندی که زیر لباس چرم مشکيش پوشيده بود ست بود.

دو شاخه موی بلند دو طرف صورتش ازاد رها شده بود و حالت چهره اشو بامزه ميکرد.

"جیه کارت حرف نداره" جیانگ چنگ گفت و انگشت شستشو نشونش داد.

"دیگه باید بریم." و به طرف در اتاق راه افتاد.

ووشیان:"اره اره. بنظرت بهشتيا حوری خوشکل دارن؟" چشماش از شيطنت برق زد و چنگ با حرص زد پشت سرش.

"دور بهشتيارو خط بکش. این همه خوشکل داریم همينجا."

"من غلط بکنم برم سراغ بهشتيا با اون اخلاقشون. ولی خب دید که ميشه زد."

یانلی:"دخترای گوسو رو دیدی؟ من شنيدم بهشتياشون از جهنمي ها هم خوشکل تر هستن. احتمالا اوناهم به مهمونی امروز ميان پس تا ميتونی دیدشون بزن شيان شيان."

"خواهر!" چنگ اعتراض کرد و یانلی خندید.

"اون امروز رسما یه شيطان ميشه. بزار شيطنتاشو خوب انجام بده. دیگه نگران چی هستی؟ ووشيان اونقدر عاقل هست که با یه فرشته صميمی نشه."

"در واقع باید بگی هيچ فرشته ای به ووشيان حتی نزدیک نميشه." جیانگ چنگ حقيقتو گفت و قبل از اینکه ووشيان بتونه جواب بده درهای سالن اصلی رو باز کرد.

بوی شيرین و یه نسيم خنک به صورتشون خورد. این بوی ملایم قطعا بخاطر حضور بهشتی ها بود. اهالی جهنم یه بوی تلخ خاصی داشتن. که در مقابل بوی
بدن یه بهشتی کم مياورد.

با باز شدن در همه برگشتن. بعضی از اهالی جهنم قبلا ووشيانو دیده بودن ولی فرشته ها همه کنجکاو بودن و ریز بدون جلب توجه سرک ميکشيدن تا ووشيان
رو بهتر ببينن.

پسر ۱۸ ساله زمينی که تو دستای قبيله جيانگ بزرگ شده بود.

نگين اصلی این مراسم ووشيان بود. پسری که بعد از ۱۵ سال تعليم دیدن درخواست داشت تا به یه شيطان کامل تبدیل بشه. و این مراسم، مراسم تبدیل ووشيان از یه روح زمينی به یه شيطان جهنمی بود.

ووشيان جام شرابشو به لباش نزدیک تر کرد و نوشيد. "کی گفته هيچ فرشته ای به من نزدیک نميشه؟ من حافظه ی ضعيفی دارم ولی تا جایی که یادم مياد این تو نبودی که حتی از یه دختر جهنمی جواب رد شنيدی؟"

"وی ووشيان"

ووشيان به سرعت جاخالی داد تا دست مشت شده ی چنگ به گونه اش نخوره.

مشت جیانگ چنگ قوی بود و تو مسير حرکتش دود سياه رنگی به جا گذاشت که زود محو شد. همه ميدونستن مشت های جیانگ چنگ سریع و محکمه و معمولا خطا نميره ولی فقط ووشيان ميفهميد اون لحظه با اینکه سر به سرش گذاشت و عصبانيش کرد، جیانگ چنگ واقعا قصد زدنشو نداشت.

ووشيان دستشو دور گردن جیانگ چنگ انداخت تا به خودش نزدیک ترش کنه. "ببين چيکار کردی. همينجوریشم گل سرسبد مجلس بودم با این کارت بيشتر از قبل بهمون خيره شدن."

"بهمون نه. به تو."

"آ شيان آ چنگ"

جيانگ چنگ سریع از بغل ووشيان بيرون اومد:"خواهر!"

"گربه های وحشی. اومدم از هم جداتون کنم. ووشيان اماده ای؟ وقتشه"

با اعتماد به نفس گفت:"اماده ام شیجیه."

"خوبه. بریم"

جیانگ چنگ زودتر مچشو گرفت و گفت:"مراقب خودت باش. اگه دیدی داره بهت اسيب ميزنه و تو خطری فقط تمومش کن. ميدونی که مجبور نيستی."

ووشيان لبخند پهنی زد و یانلی جواب داد:"نترسونش. آ شيان از پسش بر مياد."

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now