°• Part 24•°

913 214 45
                                    

پارت قبلی ایراد داشت مجبور شدم بردارمش🤦🏻‍♀️ این یکی درسته😁💜

_______

"آ شیان!"

ووشیان لبخند پهنی به خواهر خونده اش که به طرفش میومد زد. "صبح بخیر!"

یانلی هم در جوابش لبخند زد. موهای ووشیانو نوازش کرد و با انگشت اشاره دسته نازک مویی که ازاد بود و از جلوی صورتش کنار زد. ووشیان به جز چند تار موی دو طرف صورتش، بقیه موهاشو مرتب پشت سرش جمع کرده و بسته بود. "صبح بخیر. میبینم که موهاتو بستی."

لبخند ووشیان پهن تر شد و دندوناشو به نمایش گذاشت: "تنوع. خوبی شیجیه؟"

"اوهوم. جایی میری؟"

"میرم زمین."

یانلی با شنیدن جواب ووشیان اخم کرد. ووشیان زیاد به زمین میرفت و این نگرانش میکرد. نکنه روح زمینی ووشیان به روح شیطانیش برتری پیدا کرده و اون متوجه اش نشده بود؟ ممکن بود انسانیتش رو دوباره بدست بیاره؟

"زمین؟ آ شیان تو جدیدا زیاد میری زمین و من هیچ ماموریتی توی برنامه کاریت ندیدم."

خنده ووشیان محو شد. خواهرش کارهاشو زیر نظر داشت؟

"ووشیان عادت کرده روزاشو بی هدف روی زمین بگذرونه. به هرحال اون هیچ وقت یه شیطان کامل نشده. پس چیز عجیبی نیست."

هر دوشون به طرف صدا برگشتن. حرف جیانگ چنگ باعث شد هردوشون به دلایل خودشون اخم کنن.

"جیانگ چنگ بهتره مراقب حرفات باشی."

جیانگ چنک که مکالمه رو شنیده بود مطمئن بود ووشیان چیزی راجب مشاجره دیشب و نتیجه اش به یانلی نگفته. خودش هم قصد نداشت چیزی بگه و دوباره به اون ماجرا اشاره کنه. "نباشم چیکار میکنی؟ به مبارزه تن به تن دعوتم میکنی؟"

مبارزه از روی کینه، رقابت و دعوای تن به تن بین دونفر از یک قبیله ممنوع بود. انرژی زیادی میگرفت و پیروزی و شکستش هر دو روی قبیله تاثیر منفی میزاشت. فقط در صورتی میتونستن برای مقام بیشتر مبارزه کنن که هر دو یه هدف زمینی رو در نظر بگیرن. اونی برنده میشد که هدف رو به کار شیطانی تری وادار کنه. ووشیان این رو میدونست. متوجه اشاره غیر مستقیم جیانگ چنگ به شب قبل شده بود.

قبل از اینکه جوابی بده صدای یانلی بلند شد:"آ شیان یک کلمه هم جواب نمیدی." میدونست ووشیان کم نمیاره و نتیجه اش میتونست افتضاح باشه.

نمیخواست ووشیان بخاطر لجبازی برادرش رو به یه مبارزه تن به تن دعوت کنه و جیانگ چنگ از روی غرور قبول کنه.

اخم های یانلی بشدت توی هم بود و این ووشیان رو ساکت کرد. دو برادر با کینه بهم نگاه میکردن.

یانلی ادامه داد:"آ چنگ. پدر شخصا ماموریتت رو انتخاب کرده. بهتره تا دیر نشده پرونده رو تحویل بگیری و بری."

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now