.♡Part 5♡.

1.4K 301 115
                                    

من عاشق این پوستر شدم😍😭😭😭

(اخر این پارت فوشم ندید. اگه ببینم حمایت شده پارت بعدی رو خیلی زود میزارم🙊💜)

_______

ووشیان لبه ی ساختمون نشسته بود، به جمعیت زیر پاش که در رفت و امد بودن نگاه میکرد و جرعه جرعه از مشروبی که دستش بود میخورد. ده سال از تبدیل شدنش به یه شیطان میگذشت.

رابطه خوبش با جیانگ چنگ روز به روز بدتر میشد. توی رقابت نانوشته ای افتاده بودن که نشون بدن کی بهتره و حسابی تو این ده سال تجربه کسب کرده بود.

طلسم های مختلفی یاد میگرفت و حتی اختراع میکرد و تا حدودی قدرت کنترل حیوانات زمینی رو هم بدست اورده بود.

جوری که اون و جیانگ چنگ تبدیل به یکی از بحثای داغ بین افراد قبیله شده بودن. بعضی ها اعتقاد داشتن اگه ووشیان به همین سرعت پیشرفت کنه میتونه جیانگ چنگ رو به عنوان رقیب کنار بزنه و خودش جانشین جیانگ فنگ میان بشه.

جیانگ چنگ رقابت طلب بود و ترجیح میداد تو هر چیزی اول باشه. از طرفی گاهی اوقات ووشیان بخاطر گذشته اش از طرف جیانگ چنگ و بقیه دست کم گرفته میشد و این غرورش رو جریحه دار میکرد.

باید ثابت میکرد مهم نیست تو گذشته یه انسان بوده. مهم الانه که یه شیطانه. و میتونه به اندازه ی بقیه شیاطین قدرتمند باشه. و همین دو موضوع برای بیشتر شدن رقابت و دعواهاشون کافی بود و تلاش های یانلی برای درست کردن رابطه ی بین این دو برادر بی تاثیر.

مدتی بود اتفاق خیلی مهم و پر از رقابتی بین اون جیانگ چنگ و فرشته ها نیوفتاده بود. و این حوصله ووشیان رو سر میبرد. نیاز داشت تو یه رقابت خیلی سخت شرکت کنه و به معنای واقعی کلمه جیانگ چنگ رو شکست بده.

و چی میتونست یه رقابت خیلی سخت باشه؟

_______


تو یه فاصله ی دور روی دامنه ی کوه پشت یکی از درختا ایستاده بود و به دروازه نگاه میکرد. هر چند وقت یبار یک یا چند فرشته پرواز میکردن و رفت و امد داشتن.

برای رسیدن به این نقطه خیلی وقت گذاشته بود.

تقریبا یک ماهی میشد که روی یه طعمه عالی برای فریب دادن فکر میکرد اما به نتیجه ای نمیرسید. اما اون روز وقتی وارد یه کتاب فروشی شد تا کرم درونشو سر یکی از ادمای کتاب خون اونجا خالی کنه با یه دختر هم صحبت شد.

از این محیط و بوی کاغذش متنفر بود ولی به لذت بعد از اذیت کردن زمینی ها میارزید.

از بین ادمایی که اونجا بودن یه دختر رو به عنوان طمعه انتخاب کرد و بهش نزدیک شد.

نگاهش به جلد کتاب توی دستش افتاد. تصویر محوی از جنگ بین دو نیروی فرشته و شیطان بود. از دختر راجبش پرسید و اون جواب داد که کتاب یه رمان درمورد جنگ بین شیاطین و فرشته هاست.

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now