Part 75

236 83 75
                                    


اتش زیر خندق فضای زندان رو گرم کرده بود. مشعل میسوخت و رقص سایه هارو به وجود میاورد و مدت ها بود که وانگجی با تنها صدای قدم هایی که به ملاقاتش میومد اشنا شده بود. وقتی صدا متوقف شد ون چینگ مقابلش قرار گرفت و نشست. نه نیاز به خوش امد گویی بود و نه حتی یک کلمه حرف. ون چینگ در سکوت استین لباسش رو مرتب کرد و دستش رو برای گرفتن مچ دست وانگجي جلو برد. با دست دیگه اش پارچه ی سیاه استین رو کنار زد. دو انگشتش رو روی نبض وانگجی گذاشت و جريان درون بدنش رو چك كرد. طولی نکشید که اخم هاش گره خورد و با عصبانيت دستش رو پرت كرد. بلند شد و با چند قدم بلند از وانگجي دور شد.


< شش ماه گذشته! بهترین طبیبای شهر بی شب معاینه ات کردن. خودم زخم هات رو درمان کردم. چطوره كه هنوز هم هيچ اثري از انرژي معنوی درونيت حس نميكنم؟ !! >


شروع به قدم زدن تو همون محوطه ی کوچیک کرد. اتاقک زندان مساحت زیادی نداشت و با چند قدم بلند میتونست مسیر رفته رو برگرده. به جز مشعل هایی که دور تا دور زندان به دیوار وصل بودن، میز و جایی برای نشستن، زندان خالی بود و اثاث زیادی نداشت. هرچند همون تعداد کم هم به دفعات دچار خشم ون چینگ شده و شکسته بودن. ون چینگ با خشم به سمت وانگجي برگشت و گلوي سفيدش رو ما بين انگشت هاش گرفت. انگشت هاش باریک و کشیده اش بودن، خشمگین بود و تلاشی برای مهار خشمش نمیکرد. ناخن هاي بلندش به پوست رنگ پریده وانگجی فشار اوردن اما چهره ي وانگجي همچنان بي حس و ثابت بود.


صداشش به سختی ما بین دندون های بهم فشرده شده اش به گوش رسید:"تا کی میخوایی به عمد مانع از بازيابيي نيروت بشي؟"


یه مکالمه تکراری و بدون نتیجه. ون چينگ فشار دستش رو بیشتر كرد. ناخنش توی پوست نازک گردن وانگجی فرو رفت و رد باریکی از خون روی گردنش شکل گرفت. قطره های کوچک خون از زیر ناخن ون چینگ فرار میکردن تا خودشون رو زیر لباس وانگجی پنهون کنن.


ون چینگ نفس عمیقی کشید. باید خشمش رو کنترل میکرد. اون فقط یه چیز میخواست. با بدست اوردن چیزی که بهش نیاز داشت مهم نبود خشم بهشت کی به اتمام برسه، دیگه نیازی به وانگجی نداشت. مشکل از اونجایی شروع شد که بعد از اتمام دوره ی بهبودی زخم های وانگجی، این فرشته شروع به همکاری نکرد. برای شروع مهم ترین چیز جریان نیروی معنوی درون رگ های وانگجی بود. چیزی که وانگجی با لجبازی تمام مانع از ایجادش میشد.


امپراطور جدید جهنم دختر احمقی نبود. مهم نبود یه فرشته تا چه حد اسیب ببینه یا نیروش رو از دست بده. تا زمانی که نفس میکشید و هسته درونیش میرخشید، با مراقبه قادر بود نیروی درونیش رو بازیابی و جبران کنه. حتی ضعیف ترین فرشته ها هم به همین راحتی هسته خودشون رو از دست نمیدادن چه برسه به هسته ی درونی و قدرتمندی مثل هسته ی درونی هانگوانگ جون، لان وانگجی.

Tears Of An Angel ♡.Where stories live. Discover now