🎠پارت شصت و دوم🎠

1.2K 318 18
                                    

کیونگسو از حمام خارج شد و انگشت وسطشو توی گوشش فرو کرد و تکونش داد تا کلاه حوله اش آب گوششو خشک کنه . همین که پاشو بیرون گذاشت ، یه جفت چشم براق و شیطونو دید که بهش خیره شده بودن .

جونگین در حالی که هنوز از دیشب برهنه بود و روی شکم خوابیده بود ، با لبخند شیطون به پسری نگاه می کرد که دیشب به لطف اون داروی بهشتی ، قابلیت های جدیدی ازش کشف کرده بود !!

کیونگ اخمی کرد و در حالی که جلوی آینه می ایستاد تا موهاشو خشک کنه ، گفت : جرأت داری به روم بیار دیشب چیکار کردیم تا با همین سیم سشوار سیاه و کبودت کنم ! صدبار بهت گفتم ... یه کوفتی خورده بودم که محرک جنسی بود ... البته ندونسته !

جونگین با سر خوشی خندید و بالشش رو برعکس کرد تا صورتش روی سطح خنک بالش قرار بگیره و گفت : هر چی بوده ، قطعاً از بهشت اومده ! پسر نمی دونی دیشب چیکار می کردی که ! اون دهن کوچولوی لعنتیت مثل سانتریفیوژ شده بود . واااای حتی الآنم که بهش فکر می کنم باعث میشه یه اتفاقای عجیبی اون پایین بیفته ! باور کن دیگه کمرم نمی کشه از بس دیشب بهم فشار اوردی !

کیونگسو با حرص چشماشو باز و بسته کرد و یکی از لوسیون های روی میز رو برداشت و به طرف جونگین پرتاب کرد .

جونگین که به حالت نشسته در اومده بود ، با خنده جا خالی داد و گفت : راستی ببین می تونی از مامانت بخوای از اون شیرینیا برامون درست کنه تا با خودمون ببریم ؟ یا اصلاً چه بهتر که طرز پختشو یاد خودم بده ! اون وقت همیشه درست می کنم و به خوردت میدم تا مثل دیشب کولاک به پا کنی !

قبل از این که کیونگسو خود سشوار رو به سمتش پرت کنه ، قهقهه ای زد و به سرعت بلند شد و در حالی که لباساشو از توی کمد چنگ می زد ، به سمت حمام فرار کرد تا اون جا لباس بپوشه .

کیونگ لبخندی که داشت خودش رو برای شکل گرفتن روی لبهاش می کشت ، رها کرد و زیر لب گفت : جذاب لعنتی !

از فکر این که دیشب چه فشاری به جونگین اورده بود و چه چیزایی ازش خواسته بود ، گونه هاش گل انداختن و با دست صورتشو پوشوند .

حالش که بهتر شد با صدای بلند گفت : جون زود بیا بیرون ... باید بریم سراغ بکهیون .

حدوداً یک ربع بعد هر دو لباس بیرون پوشیده بودن و با هم از پله ها پایین رفتن .

دونگ مان به وضوح دید که پسرش موقع پایین اومدن از پله ها لنگ می زنه . جونگین و کیونگ صبح بخیر گفتن و قبل از این که پشت میز بشینن ، دونگ مان که به شدت سعی داشت پروژه ی "در مورد پسرت فکرای عجیب و غریب نکن ؛ کیونگسو به دخترا علاقه داره ."رو عملی نگه داره ، پرسید :

_ کیونگسو پسرم مشکلی پیش اومده ؟

دست کیونگ که برای بیرون کشیدن صندلی روش قرار گرفته بود ، همون جا خشک شد و با لحن و نگاه نگران و ضایعی پرسید :

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now