🎠پارت چهاردهم🎠

3K 717 72
                                    

عینک آفتابیش رو از روی چشمش برداشت ... نگاهی به اسم کافه کرد ...

alfred melrose ... این جایی بود که قرار بود بکهیون رو ببینه ... شب قبل آقای بیون بهش زنگ زده بود و گفته بود که ساعت 4 بعد از ظهر به اونجا بره ...  دستی تو موهای قهوه ای رنگش کشید ... دستش به آرومی به طرف دستگیره رفت و درو باز کرد ...

  

***

از laferrari قرمز رنگش پیاده شد ... یقه ی کتش رو صاف کرد و گره ی کروات سبز رنگش رو مرتب کرد ...

با قدم هایی محکم به سمت کافه رفت ... دیگه کاملاً با خودش کنار اومده بود ...

قبل از اینکه پدرش براش توضیح بده که چان قصد حمایت ازشو داشته نه چیز دیگه ای ، نمی خواست اشتباهش رو بپذیره و عذرخواهی کنه ... اما الآن اونجا بود که به خاطر رفتار بچه گونش از چانیول عذر بخواد ... حتی اگه قبول نکنه ...

درسته هنوزم ته دلش یه دلخوری کوچیک از چان به خاطر حرفاش داشت اما به نظرش ، خودش بیش تر تو این قضیه مقصر بود .

جلوی در ایستاد و نفس عمیقی کشید ... سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه ... واقعاً استرس داشت و از اینکه چان باهاش برخورد بدی داشته باشه می ترسید .

آروم درو باز کرد و با چشم دنبالش گشت ... پیدا کردنش تو اون کافه ی خلوت کار سختی نبود ... روی یه صندلی کنار پنجره نشسته بود و با اخم ظریفی به بیرون نگاه می کرد .

بکهیون آروم به طرفش رفت . بالای سرش ایستاد ... چان خیلی آروم نگاهش رو از خیابون پشت شیشه گرفت و تو چشمای بک قفل کرد .

احساس کرد گلوش خشک شده و نمی تونه حرف بزنه ... عرق دستاش رو با شلوارش پاک کرد و آروم سلام کرد .

چان به جای جواب ، سرش رو تکون داد و منتظر بهش خیره شد تا بشینه ... بک که یه مقدار معذب بود ، با گیجی گفت : اممم ... میرم ... میرم یه چیزی سفارش بدم ، چی می خورین جناب پارک ؟

_ نیازی نیست ... خودم قبلاً سفارش دادم ... کاپوچینو واسه خودم ، آیس امریکانو واسه تو .

بکهیون بهت زده به چانیول نگاه کرد ... اون از کجا می دونست که بک چی دوست داره ؟ ... ناخواسته افکارش رو بروز داد :

_ شما از کجا فهمیدین من می خوام آیس امریکانو سفارش بدم ؟

نگاهش رو از چشمای بک دزدید و به گلدون روی میز خیره شد ... زیر لب گفت : همیشه می دیدم وقتی میای کافه تریای هتل ، آیس امریکانو سفارش میدی ...

ینی چان انقدر حواسش بهش بود ؟ سعی کرد مثل احمقا به نظر نرسه و روی صندلی نشست .

دستاش رو تو هم گره زد و اونم مثل چان به گلدون روی میز خیره شد ... بعد از یکی دو دقیقه ، سفارشاشون رو آوردن ...

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now