🎠پارت هجدهم🎠

2.9K 663 21
                                    

از خونه خارج شد و به طرف gym رفت ... در واقع اونجا یه محیط مجزا بود که به خونه چسبیده بود ... از کنار استخر بزرگ خونه رد شد ... در شیشه ای رو آروم باز کرد و سرکی کشید ...
یه سالن خیلی بزرگ بود با کلی وسیله و آینه روی دیوارش ... gym خونه ی خودش در برابر اینجا شبیه یه جک به نظر می رسید ! اینجا واقعاً یه باشگاه حرفه ای بود ... ینی چان انقدر موفق بود که همچین زندگی ای داشت ؟ ... یه خونه تو بهترین منطقه ی لس آنجلس و کلی ماشین مختلف ...
وارد شد و سعی کرد چانو پیدا کنه ... در حالی پیداش کرد که فقط یه شلوارک پاش بود و مشغول پرس سینه زدن با اون دمبل های بزرگ 10 کیلویی بود !
بکهیونو که دید ، بلند شد و نشست و دمبل ها رو روی زمین گذاشت و در حالی که با دستاش سر شونه هاش رو مالش میداد ، با تعجب گفت : همه شو تموم کردی ؟
بک روی یکی از وسیله ها نشست و سعی کرد بدون این که به هیکل محشر چان خیره بشه ، حرفشو بزنه :
_ آره همشو تموم کردم .
_ چقد سریع ! ... وای به حالت اگه سَرسَری انجامش داده باشی !
_ نه مطمئن باش خوب انجامش دادم .
چان به طرف سیم کش عمود رفت و روی صندلیش نشست ... همون جوری که در حال کشش سیم بود ، از تو آینه به بک که پشت سرش نشسته بود ، نگاه کرد و گفت : راستی تو ورزش نمی کنی ؟
بک که کاملاً محو عضله های ذوزنقه ای پشت شونه ی چان که در حال انقباض بودن ، شده بود بدون این که نگاهش رو بگیره جواب داد : چرا اتفاقاً ... حدود سه ماهه .
_ جدی میگی ؟ بدن سازی دیگه ؟
_ آره ... بدن سازی .
چان از جاش بلند شد و به طرف بک اومد و روبروش ایستاد ... لعنت ... چرا تا الآن به عینکش دقت نکرده بود ؟ ... چه قدر قیافش با اون عینک گرد با فریم ظریف طلایی رنگ جذاب شده بود !
لبخندی زد و گفت : چه قدر عینکت بهت میاد ... پاشو وایسا .
بک با گیجی بلند شد و روبروی چان ایستاد ... قدش به زور تا سینه ی چان می رسید ... قفسه ی سینه ی چان با شدت بالا و پایین و میشد و خیس از عرق بود و نشون از این بود که چقدر سنگین وزنه زده !
دست چان به طرف دکمه های لباس بک رفت و با یه حرکت همه رو باز کرد ! بک خیلی سریع لبه های لباسشو بهم رسوند و با اعتراض گفت : یـــاااا ... چی کار می کنی ؟
چانیول دست بک رو پس زد و در حالی که خیره به شکم خط افتاده و سفید بک بود ، گفت : نه معلومه ورزش می کنی ... فقط اگه مستمر ورزش می کردی تا حالا سیکس پکات ظاهر شده بودن .
بک دیگه واقعاً داشت خجالت می کشید ... تا حالا کسی این جوری به بدنش نگاه نکرده بود ... حتی کیونگسو هم تا حالا بدنشو ندیده بود ! ... درسته هر دوشون پسر بودن اما خب بک به این شرایط عادت نداشت ... آروم لب زد : مستمر ورزش می کنم ...
چان نگاهشو از بدنش گرفت و تو چشماش دوخت و گفت : کدوم احمقی واست برنامه چیده که تا حالا نتیجه نداده ؟
بک با اخم گفت : کیونگسو هیونگم ... محض اطلاعت دان 4 تکواندو داره .
_ خودم میدونم ... همین دیگه ... رزمی کار چی میدونه از بدن سازی ؟ ... خودم واست برنامه می نویسم ... از فردا شبم که قرار شده کارمون سبک تر باشه ، میایم و با هم ورزش می کنیم . صب کن برم کاغذ بیارم واست برنامه بنویسم .
_ نمی خوام برنامه ی خودم خوبه .
_ انقدر با من لج نکن ... اگه می خوای بدنت رو فرم بیاد باید به حرفم گوش کنی .
بدون اینکه منتظر جوابی از جانب بکهیون بمونه ، به طرف میزش رفت و برگه و خودکاری رو از توش خارج کرد و روی صندلیش نشست و به بک گفت : بیا برو رو ترازو .
بک روی ترازو ایستاد ... ترازو عدد 58 رو نشون داد ... چان نیشخندی زد و گفت : من وقتی دوم راهنمایی بودم از این وزن عبور کردم .
بک با حرص لباشو جمع کرد و گفت : اصلاً نمی خوای در نظر بگیری که اختلاف چندانی از لحاظ قد با برج نامسان نداری ؟
_ چرا خب ... حالا قدت چنده ؟
_ 174 .
چان پقی زد زیر خنده و گفت : درست به اندازه ی 14 سالگیم ... خـــــب ... بذار ببینم باید چی بنویسم که مناسب جناب بیون باشه ...
متفکرانه خودکار رو بین شست و انگشت اشاره ش الاکلنگ کرد و چند تا ضربه ی متوالی به لب پایینش زد و شروع به نوشتن کرد ... بعد از حدود یه ربع برگه رو دست بک داد و گفت : بگیرش ... من میرم دوش بگیرم سریع میام .
بک سری تکون داد و شروع به خوندن برنامه ش کرد ... وزنه ها از چیزی که کیونگ براش نوشته بود ، سنگین تر شده بود و تعداد ست ها تو بعضی از تمرینا بیش تر شده بود .
چان هم خیلی سریع تو حمامی که تو باشگاهش بود ، دوش گرفت و اومد بیرون . طبق عادت مزخرفش لخت اومد بیرون و چشمای بک با دیدنش گرد شد و فریاد کشید : یاااا پارک چانیول ... لغت شرم تو دیکشنریت تعریف شده ست ؟ جمع کن خودتو .
بعد این حرفش دستشو رو چشماش گذاشت و با حرص روشو برگردوند ... چان بی تفاوت حوله ش رو برداشتو همون جور که بدنش رو خشک می کرد ، گفت : دختری مگه که خجالت می کشی ؟ ... خودت که داری !
_ هرچی ... دلیل نمیشه تو اینجوری بگردی .
_ خب تو نگاه نکن !
نه ... انگار بحث کردن با چان فایده ای نداشت ... بکهیون سری از روی تأسف تکون داد و منتظر موند تا چانیول لباساش رو بپوشه ...

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now