جونگین با ذوق نگاه دیگه ای به برگه ی آزمایش انداخت و به طرف اتاق کیونگسو رفت ... وارد کریدور شد تا از منشی کیونگسو اجازه ی ورود بگیره اما کسی نبود . نگاه دیگه ای انداخت و کیونگو ته کریدور دید که داره به سمت اتاقش میره .
لبخند گنده ای رو لباش نشست و با چند قدم بلند خودشو بهش رسوند و تقریباً روی کولش پرید و عین گربه شروع به بوسیدن لپاش کرد !
کیونگ شوک زده از حرکت جونگین و سنگینی وزنش رو کولش وسط کردیدور با چشمایی که صد برابر از حالت معمولی درشت تر شده بودن ، ایستاده بود .
جونگین در حالی که دلش نمی خواست ، دست از بوسیدن لپای پنبه ایش برداشت و دستاش رو از دور گردنش باز کرد و روبروش ایستاد .
کیونگسو با صورت جمع شده لپ خیسشو پاک کرد و به چشمای جونگین که ستاره بارون بود خیره شد و غرید : چته روانی ؟ کمرم شکست ... این چه وضع اعلام حضور کردنه ؟
جونگین با ذوق جواب داد : کیوووونگگگگ ...
و دوباره جلو اومد تا لپشو ببوسه که کیونگسو انگشت اشاره شو روی پیشونیش گذاشت و به عقب هلش داد و بدون این که دستشو برداره پرسید : چه مرگته کیم جونگین ؟
_ اگه بگم بازم میذاری بوست کنم ؟
_ معلومه که نه کیم جونگین !
جونگین با لبای آویزون جواب آزمایشو داد بهش ... کیونگ دستشو از رو پیشونی جونگین برداشت و پاکتو از دستش گرفت .
با کنجکاوی عینک بزرگشو به چشمش زد و پاکت رو باز کرد و مشغول خوندن شدن ... بعد از یه دقیقه با بهت و خوشحالی گفت : این جا نوشته جواب آزمایش منفیه ... دی ان ای ها تطابق ندارن ... یعنی ... یعنی ...
جونگین با ذوق حرفشو تکمیل کرد : یعنی اون بچه مال من نیست ...کیونگسو لبخند بزرگی زد و جونگینو بغل کرد و با مهربونی گفت : خوشحالم واست جونگینا ...
جونگینم با ذوق اونو تو بغلش له کرد و گفت : انقدر خوشحالم که باید همین امشب برم کلابو و انرژیمو تخلیه کنم . باهام میای دیگه نه ؟
_ چـــی ؟ باهات بیام کلاب ؟ عقلتو از دست دادی ؟ من تا حالا پامو همچین جاهایی نذاشتم و قرارم نیست بذارم .
_ سخت نگیر کیونگی ... قرار نیست که ببرم اون جا و بکشمت ... فقط میریم انرژیمونو تخلیه می کنیم
_ اون قدری خسته هستم که انرژی ایی واسه تخلیه کردن نداشته باشم .
_ خب میشه با خوردن چند لیوان نوشیدنی خوب انرژی گرفت !
_ بس کن جونگین ... نمی خوام بیام .
_ من این حرفا حالیم نیست ... تنها دوستای من تو و چانین ... حالا که اون نیست تو باید جورشو بکشی . ساعت 9 وقتی کارم تموم شد منتظرتم ... نیایی هم به زور می برمت .
YOU ARE READING
.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.
Fanfiction⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ ⚜فیکشن: هتل کالیفرنیا ⚜ژانر: فلاف، رمنس، درام، اسمات ⚜کاپل: چانبک، کایسو ⚜وضعیت: کامل شده ⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ بیون بکهیون، پسر رئیس هتل کالیفرنیا، به همراه کیونگسو، منشی شخصی پدرش، به لس آنجلس میرن تا مدیریت هتل رو به دس...