🎠پارت دوازدهم🎠

3.1K 663 47
                                    


صورتش هنوز گرمای سینه ی جونگین رو حفظ کرده بود ... با حرص دستشو زیر آب برد و چند بار آب به صورتش پاشید ... دست خیسش رو تو موهای بهم ریخته ش کشید و به سمت بالا هدایتشون کرد ... چند تا ضربه به صورتش زد و در حالی که سعی می کرد آروم باشه ، با خودش گفت : به خودت بیا دو کیونگسو ... مگه چه کار کردی که الآن انقد شرمنده ای ؟ چه عیبی داره ... هر دوتون پسرین ... اتفاقی بوده ... خواب بودی نفهمیدی داری چه غلطی میکنی ... اهههه گند زدم !

سعی کرد آروم باشه و به روی خودش نیاره که چی کار کرده ... خیلی ریلکس از دستشویی بیرون رفت و نگاه بی تفاوتی به جونگین که لخت رو تخت نشسته بود ، کرد .

جونگین با بدبختی داشت خودشو کنترل می کرد تا از خنده نترکه ... کیونگ اومد از اتاق خارج بشه که صداش کرد : رئیس دو ...

سعی کرد استرسش رو مخفی کنه و خیلی عادی برگشت و جواب داد : بله جناب کیم ؟

_ جناب کیمی که دیشب عین ماست روش وا رفته بودین و تا صبح از درد کشتینش داره یخ میزنه ... لباسایی که دیشب می خواستین بهم بدین کجان ؟ می خوام بپوشمشون ..

کیونگ خیلی ناشیانه خودشو به اون راه زد و لباسا رو از تو کمد دراورد و داد دست جونگین ... جونگینم در حالی که داشت به سختی شلوار می پوشید ، با همون لحن شیطونش گفت : راستی دیشب جاتون راحت بود رئیس ؟ ... راضی بودین ؟

کیونگ بدون این که بهش جوابی بده ، چشم غره ای بهش رفت و گفت : میرم صبحانه آماده کنم ...

از اتاق بیرون رفت و صدای شلیک خنده ی جونگین به گوشش رسید ...

داشت کورن فلکس ها رو توی دو تا کاسه ی بزرگ می ریخت که دید جونگین در حالی که داره لنگ میزنه از پله ها پایین میاد ... وقتی که رسید جلوی کانتر ، کیونگ دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و لبخند دندون نمایی رو لباش نشست ... جونگین با اون شلوار که براش شبیه شلوارک بود و اون پیراهن گشاد که واقعاً آستیناش و قدش بهش کوتاه بودن ، مسخره به نظر می رسید ...

از خنده ی کیونگ اخمی کرد و گفت : تقصیر منه تو و اون دوستت شبیه جا کلیدی ئین ؟ اگه بخوای منطقی نگاه کنی این منم که باید به شما دو تا کوتوله بخندم .

کیونگ لبخندش رو بیشتر کش داد و گفت : ما طبیعییم ... این شمایین که سایزتون غیر استاندارده ...

نمی دونست از کی تا حالا انقد با جونگین راحت شده که توهینش رو با خونسردی جواب میده و عصبی نمیشه ...

جونگین عین بچه ها لباشو با حرص جمع کرد و گفت : هیچم نخیرشم ... تو غیر استانداردی که دیشب وقتی تو بغلم خوابیده بودی ، حس کردم بچه گربه تو بغلمه .

دهن کیونگ چند بار باز و بسته شد تا یه چیز اساسی نثار پسر روبروش کنه اما از گفتنش پشیمون شد و به جاش چشم غره ای به جونگین رفت ...

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now