🎠پارت پنجاه و چهارم🎠

1.9K 446 60
                                    

بکهیون اون روز نسبت به بقیه ی روزها بیکارتر بود و داشت با یکی از دوست هاش که تو کره زندگی می کرد ، چت می کرد . همون طور که کفش هاشو دراورده بود و پاهاش رو روی میز انداخته بود ، تلفن اتاقش زنگ خورد . بی حوصله موبایلش رو روی میز پرت کرد و تلفن رو جواب داد : بله ؟

_ قربان جناب دو این جا هستن و می خوان شما رو ببینن .

_ بفرستشون داخل .

بک به سرعت پاهاشو از روی میز برداشت و کفش هاش رو پوشید و خودشو مشغول کتاب خوندن نشون داد تا هیونگش که چند ثانیه ی دیگه وارد اتاق میشد ، به خاطر بی کار بودنش به جونش غر نزنه .

دو ضربه ی متوالی به در خورد و با باز شدنش قامت کوچیک کیونگسو تو چارچوب جا گرفت .

نگاه بکهیون بالا اومد و با دیدن چهره ی زرد و غم زده ی هیونگش احساس کرد قلبش فشرده شده . تو این یک هفته ای که از بیمارستان مرخص شده بود ، زیاد به هتل سر نمی زد و خیلی غذا نمی خورد و لاغر شدنش کاملاً به چشم میومد .

بک آه عمیقی کشید و با لحن آرومش گفت : مشکلی پیش اومده هیونگ ؟

کیونگسو چند قدم جلوتر اومد و گفت : پرونده های مالی این ماه رو چک کردم ... مشکلی برای پرداخت حقوق پرسنل وجود نداره ... فقط کافیه امضاشون کنی .

کیونگ خودش رو نزدیک میز بک رسوند و زونکن ها رو روبروی بکهیون قرار داد . بک مشغول روخونی پرونده ها بود که تلفن اتاقش دوباره زنگ خورد :

_ بله سارا ؟

_ قربان جناب کیم جونگین می خوان باهاتون در مورد موضوعی صحبت کنن .

بک که تو اون لحظه جریان کیونگ و جونگین رو کاملاً فراموش کرده بود ، بی حواس گفت : بفرستینشون داخل .

چند ثانیه بعد جونگین وارد اتاق شد و با دیدن کیونگسو که بالای سر بکهیون ایستاده بود ، ناخودآگاه اخم کرد و به سمت میز بک رفت . نگاه کیونگ روش نشست و با خجالت سرش رو پایین انداخت و تلاش کرد بی توجه به آتیشی باشه که تو دلش روشن شده .

بکهیون که تازه یادش اومده بود چه خبره ، نگاه شرمنده و معذبی به هیونگش و جونگین کرد و در حالی که به سختی لبخند میزد ، گفت : چه عجب گذر آشپز ارشد کیم جونگین به اتاق ما افتاد !

جونگین لبخند کمرنگی زد و بدون این که به چهره ی کیونگسو ثانیه ای نگاه کنه یا حرف اضافه ای بزنه ، پاکت نامه ای رو روی میز بک قرار داد .

بکهیون با کنجکاوی پاکت نامه ی سفید رو برداشت و پرسید : این چیه ؟

_ استعفا نامه ... می خوام برگردم پاریس .

نگاه بهت زده ی کیونگ بالا اومد و رو صورت جدی جونگین نشست که به لبه ی میز خیره بود .

ابروهای  بکهیون با تعجب بالا پریدن و پرسید : هِی استعفا نامه دیگه چه کوفتیه ؟ چی داری میگی جونگین ؟؟

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now