چانیول با هیجان گوشیش رو قطع کرد و بعد از پرت کردنش توی کمدش از رختکن بیرون زد .
در آشپزخونه ی هتل رو باز کرد و سرش رو داخل برد و فریاد کشید : فرانک آشپزخونه رو مدیریت کن تا من برگردم . میرم پیش رئیس بیون ._ بله شف .
چان دوباره به رختکن برگشت و لباس های آشپزیش رو با لباس های خودش تعویض کرد و به سمت آسانسور دوید .
تا وقتی که به طبقه ای رسید که دفتر بکهیون اون جا قرار داشت ، به خاطر هیجانش با پاش کف آسانسور ضرب گرفت و با باز شدن در ؛ خودش رو به بیرون پرتاب کرد .نگاهی کلی به سالن بزرگ انداخت و وقتی دید سارا پشت میزش نیست ، به طرف اتاق بکهیون رفت و در زد اما به جای در اتاق بک ؛ در اتاق حسابداری باز شد و بکهیون با چند تا زونکن تو دستش و عینک طلایی رو چشمش ازش خارج شد ...
با دیدن حالت هیجان زده ی چانیول ، با ابروهای بالا زده پرسید : چیزی شده ؟ خیلی شنگولی سرآشپز پارک !
چان لبخند گنده ای زد که ردیف دندون های سفیدش مشخص شد و جواب داد : به خاطر تو خوشحالم ..._ به خاطر من ؟! چه اتفاق خوشحال کننده ای می تونه واسه من بیفته وقتی امروز هیونگم رفت ؟؟
چان فاصله ی بین خودش و بکهیون رو با چند قدم پر کرد و با خم کردن صورتش تو چشم های کنجکاو پاپیش خیره شد . لبخند کجی زد و جواب داد : همین جوری نمیگم ... اول باید مژده گونی بدی .
بک با مشت ضربه ی آرومی به سینه ی پهن چانیول زد و با اعتراض گفت : اِ بگو دیگه ... مردم از فوضولی !
_ اول مژده گونی ...
_ میدم ... به خدا میدم ... بگووووو دیگه !
چشم های چان با دیدن لب های آویزون بک که کاملا برای خورده شدن (!) آماده بودن ، درخشیدن و تصمیم گرفت اذیت کردن دوست پسرش رو تموم کنه :
_ جونگین زنگ زد ... بهت گفته بود یه کار ضروری داره و مرخصی گرفته بود ...
_ خــــــب ؟؟؟
_ رفته فرودگاه ... نگفت با چه کلکی ولی کیونگسو رو با خودش برگردونده .
بک چند لحظه با بهت نگاهش کرد و بعد با چشم هایی که ازشون ستاره می بارید ، از گردن چانیول آویزون شد و مشغول بالا و پریدن شد :
_ ایووول ... آفرین کیم جونگین . می دونستم نمیذاری هیونگ خوشگلم بره !
چان با خنده کمرش رو گرفت و تلاش کرد دوست پسر شیطونش رو آروم کنه :
_ هاششش ... الآن کارمندات میان بیرون ببینن چه خبره .
بک تازه یاد موقعیتش افتاد و یقه ی کتش رو صاف کرد و با اخم سرفه ی کوچیکی کرد .چان بدون این که کمر بکهیون رو رها کنه ، آروم خندید و گفت : مژده گونی من چی شد ؟
_ الآن می خوایش ؟؟
YOU ARE READING
.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.
Fanfiction⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ ⚜فیکشن: هتل کالیفرنیا ⚜ژانر: فلاف، رمنس، درام، اسمات ⚜کاپل: چانبک، کایسو ⚜وضعیت: کامل شده ⚜﹌⃜﹌⃜﹌⃜𖥸🔱💫𖥸﹌⃜﹌⃜﹌⃜⚜ بیون بکهیون، پسر رئیس هتل کالیفرنیا، به همراه کیونگسو، منشی شخصی پدرش، به لس آنجلس میرن تا مدیریت هتل رو به دس...