🎠پارت هفتم🎠

3K 720 39
                                    

همزمان که پلیسا داشتن اون مرد رو از در اصلی هتل خارج می کردن ، کیونگسو هم گردن می کشید تا از بین جمعیت جونگین رو پیدا کنه ... تو این سه روز فرصت نکرده بود ازش تشکر کنه ... واقعاً حس می کرد بهش مدیونه ... به هر حال اول تا آخر یکی می دیدش و به آمبولانس زنگ می زد ... اما بک بهش گفته بود که جونگین با چه وضعیتی خودش رو بهش رسونده و این کار جونگین رو براش ارزشمند می کرد ...

بالاخره قد بلند جونگین تو پیدا کردنش کمکش کرد ... به سمتش رفت و از پشت صداش کرد :

_ جناب کیم ؟

جونگین با شنیدن صدای کیونگسو با لبخند برگشت و با دیدن چسب زخم رو پیشونیش حس کرد قلبش فشرده شده اما نذاشت لبخند از رو لباش بره و با همون لحنِ شیطونِ همیشگیش گفت : بلههههه جناب دو ؟

کیونگ دستاش رو تو هم گره کرد و در حالی که یه مقدار معذب بود ، گفت : اممم ... خب راستش باید ازتون تشکر کنم ... به خاطر این که اون روز به آمبولانس زنگ زدین ... رئیس بیون بهم گفتن که شما چه قدر سریع خودتون رو رسوندین ...

جونگین ابروهاش رو با شیطنت بالا انداخت و دست به سینه و حق به جانب گفت : ولی تشکر نکردین که ...

خیلی خوب بلد بود از حرف های مردم بُل بگیره ... همیشه با دقت گوش می داد و یه نکته ای تو حرف های طرف مقابلش پیدا می کرد و با همون نکته طرف رو وارد یه بحث جدید می کرد ...

کیونگسو با بهت گفت : اما ... اما من همین الآن انجامش دادم !

_ شما گفتین که باید تشکر کنم ... اما تشکر نکردین .

کیونگسو هوفی کشید و چشماش رو چرخوند ... پسر سیاه سوخته ی روبروش خیلی خوب می تونست رو تک تک نورون های عصبیش پیاده روی کنه ... خیلی شمرده گفت : اوه باشه ... ازتون مچکرم جناب کیم که بهم کمک کردین .

و نیمچه تعظیمی کرد ...

جونگین حالا داشت پارت دوم نقشه ی " خرد کردن اعصاب دو کیونگسو " رو عملی می کرد ...

مثل دفعه ی پیش با تمسخر تعظیمی 90 درجه ای کرد و با صدایی که تو بلندیش زیادی اغراق کرده بود ، تو همون حالت خم شدگی گفت : اووووووه خدای من رئیس دو ... به هیچ وجهههه احتیاجی به تشکر نیست ... این وظیفه ی من بود که وقتی رئیسم ازم کمک می خواد ، بهش کمک کنم .

از دید جونگین ، کیونگ شبیه یه وزغ متعجب که تا حدودی هم احمق بود ، شده بود !

کیونگ واقعاً حرفای جونگین رو درک نمی کرد ... این روانی تا همین 30 ثانیه پیش منتظر تشکر بود و حالا می گفت نیازی به تشکر نیست ...

لبخند جونگین عمیق تر شد و به قیافه ی کیوت کیونگسو که کاملاً گیج بود ، خیره موند ... از قصد این کار رو کرده بود تا کیونگسو رو تو این حالت ببینه . وقتی دید که قرار نیست کیونگ از حالت بهت خارج بشه ، خنده ی آرومی کرد و به سمت آشپزخونه رفت در حالی که کیونگ هنوز داشت با خودش فکر می کرد " این یارو چی داره میگه ؟ "

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Onde histórias criam vida. Descubra agora