🎠پارت سیزدهم🎠

2.9K 680 35
                                    

با حرص لباسا رو تو بغلش پرت کرد و زیر لب گفت : سگ خور ...

_ شنیدما ...

_ به درک ... 4 ساعته منو علاف کردی به خاطر یه تیشرت و شلوار .

_ ولی در عوض اون چیزیو که می خواستم خریدی و من الآن خوشحالم ... توام باید خوشحال باشی .

به دماغش چینی داد و بی حوصله رو کاناپه ولو شد ... از ساعت 6 صبح جونگین یه ضرب در گوشش گفته بود که لباس می خواد و میخواد بره خونه ی خودش . کیونگسو اول بهش توجهی نکرد ، اما جونگین انقدر چندتا جمله رو از قصد تکرار کرد که روانیش کرد ... آخر سرم مجبور شد ساعت 9 از خونه بیرون بره تا واسه جونگین لباس بخره ...

اما بخش بد قضیه اینجا بود که جونگین بهش زنگ زده بود و مجبورش کرده بود تا از لباسا عکس بگیره و براش بفرسته تا از بینشون انتخاب کنه ... آخرشم همونایی رو برداشته بود که کیونگ اولش براش انتخاب کرده بود و می خواست بخرشون . K

و سر همین قضیه هم کیونگسو رو از ساعت 9 تا الآن که یک بعد از ظهر بود ، علاف کرده بود ...

جونگین با ذوق لباسا رو برداشت و همون جا وسط سالن نشیمن لخت شد تا اون لباسای مسخره ی کیونگ رو از تنش در بیاره و لباسای جدیدشو بپوشه ...

به سختی شلوار جین آبی روشن رو که حسابی تنگ بود پاش کرد و تیشرت سفیدشو هم پوشید ...

کیونگسو با چشمای خمار از خستگی ، از گوشه ی چشم بهش نگاه می کرد ... به طرز عجیبی جونگین حتی با وجود اون کبودی زیر چشمش و کلی کبودی دیگه رو بدنش به  چشمش خوشتیپ میومد ... از دید کیونگم تنها فاکتور مثبت این نخاله ی روبروش ، همین خوشتیپیش بود ...

جونگین همین طور که تو موهای بلند مشکیش دست می کشید و صافشون می کرد با لبخند به کیونگ گفت : خب رئیس من دیگه دارم میرم ... خیلی بدنم درد می کرد اما چون خیلی دوستت داشتم یه سری چیز میز درست کردم ... خودم خوردم ... سهم توام رو میزه برو بخور .

کیونگ با خستگی در جوابش پلک زد ... بوی غذا بدجور داشت وسوسه ش می کرد که به طرف آشپزخونه بره ... جونگین همین طور که لنگ می زد ، لبخندی به روش پاشید و از خونه خارج شد ... ماشین جلوی در منتظرش بود .

***

_ کات ... چانیول داری دیوونه م میکنی ... انقدر سخته که اون لبخند کوفتی رو لبات بنشونی و این محصول لعنتی رو معرفی کنی ؟ این 18 مین باره که داریم ضبط می کنیم .

چانیول کلاهش رو از سرش برداشت و گفت : متأسفم ...

و بعد عصبی دستی تو موهاش کشید ... 15 روز جهنمی برای چان گذشته بود و هر کاری می کرد نمی تونست تمرکزش رو جمع کنه ... بعد از اون روز که با بکهیون دعوا کرده بود ، مایکل بهش زنگ زده بود و گفته بود که ضبط آگهی به خاطر یه سری مشکلات افتاده واسه تقریباً دو هفته ی دیگه ... اما کار از کار گذشته بود ...

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum