🎠پارت یازدهم🎠

2.9K 665 55
                                    


دکمه ها رو دونه به دونه باز کرد ... با دیدن بدن پر از کبودی جونگین ، ترسید ... واقعاً ترسید ... در حالی که هول شده بود ، سعی کرد لباس سفید جونگینو که پر از خون بودو از تنش خارج کنه ... با سختی لباسش رو درآورد و جونگینم محکم لباشو روهم فشار داد تا درد رو کمتر حس کنه .

معذب شده بود ولی باید انجامش می داد ...

دهن جونگین هنوزم طعم خون می داد و اون حالش از این شرایط بهم می خورد . حتی وقتی می خواست حرف بزنه ، پارگی لبش مانعش می شد چون به شدت سوز می زد ... اما دیگه نمی تونست این وضعو تحمل کنه و با صدایی آرومی گفت : می خوام دهنمو بشورم ... طعم خون میده .

_ بازش کنین ... اول باید ببینم دندوناتون آسیب دیدن یا نه ... اگه آسیب دیده باشن ، آب بهشون بخوره عفونت می کنن .

با سختی دهنش رو باز تر کرد ... کیونگسو دستکشی پوشید و آروم به همه ی دندون های جونگین ضربه زد تا مطمئن بشه لق نشدن ... وقتی دید جونگین آرومه و دردش نیومده ، بلند شد و براش یه لیوان آب که توش مسکن حل کرده بود ، آورد و گفت :

_ این آبو تو دهنتون غرغره کنین .

جونگین انجامش داد و آبی که خونای دهنش رو شسته بود ، دوباره به لیوان برگردوند .

کیونگسو فشار آرومی به شونه هاش وارد کرد و وادارش کرد که دراز بکشه اما همین که دراز کشید ، درد بدی توی بدنش پیچید و ناله ی آرومی از دهنش خارج شد ... کیونگ چاره ای نداشت و می دونست که جونگین درد میکشه اما باید دنده هاش رو لمس می کرد تا می فهمید شکستن یا نه .

بهش گفت : یه مقدار ممکنه درد داشته باشه اما تحمل کنین ... اگه شکستگی داشته باشین باید بریم بیمارستان .

سر انگشتای گرم گیونگ بدون وجود هیچ دستکشی بدن جونگین رو لمس کردن ... این حرکت کیونگ باعث شد که جونگین تکون کوچیکی بخوره ...

تنها چیزی که تو اون لحظه بهش فکر نمی کرد ، دردی بود که داشت توی قفسه ی سینه ش و پهلو هاش می پیچید ... تمام تمرکزش روی ردای گرمی بود که انگشتای کیونگ داشتن رو بدن سردش که بی شباهت به یه کیسه یخ نبود ، مینداختن .

کیونگسو هم در حالی که واقعاً خجالت می کشید ، سعی کرد ذهنش رو از حجم عظیم خجالتش منحرف کنه و روی برآمدگی های دنده ی جونگین تمرکز کنه ... گاهی اوقات یه فشار آروم روی کبودی ها با نوک انگشتاش به سینه و پهلوی جونگین وارد می کرد که قاعدتاً دردناک بود اما متعجب بود که چرا جونگین حتی ناله هم نمیکنه و فقط بی حال به صورتش خیره شده ...

وقتی خیالش از بابت سالم بودن دنده های جونگین راحت شد ، از اتاق خارج شد .

جونگین یه کم خودش رو بالا کشید و دستش رو به طرف کمربندش برد و بازش کرد ... خم شد تا شلوارش رو دربیاره ... از شدت درد چشماش رو بست و لبهاش رو محکم رو هم دیگه فشار داد . به سختی شلوارش رو از پاش خارج کرد و دوباره روی تخت دراز کشید .

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.Where stories live. Discover now