Chapter 42

158 58 13
                                    


هه جین موهایی که روی شونه هاش رها بودن رو به پشت سرش هدایت کرد و بعد با چیزی که به نظر کش مو میومد بستشون. هر دو دست مرد با موهاش درگیر بود و اون رو توی آغوشش برده بود. بوی عطرش بیشتر از قبل بینیش رو پر کرد.

-اولین ملاقاتمون، به نظرم رسید اگه موهات رو ببندی زیباتر میشی پس این بار با خودم کش مو آوردم..

پارک هه جین وقتی عقب رفت توضیح داد و دختر رو از خلسه خارج کرد. دستی به گردنش که حالا با وجود موهاش مخفی نبود کشید و چیزی نگفت. زبون لعنتیش بسته شده بود و اینکه نمیتونست کلمات رو پیدا کنه بدترین عذاب ممکن بود.
از پله های ساختمون فاخر با کاشی های زمردی بالا رفتن و با هدایت مرد توی بالکن پر از گل نشست.

-من اینجا هیچ خدمتکاری ندارم.. پس تا آماده شدن چای باید تنها بمونی..

هه جین در حالی که آستین های پیراهن سفید رنگش رو تا میزد گفت و بدون اینکه منتظر واکنشی باشه به سمت در ورودی عمارت رفت.

جی وون به دور و برش نگاه کرد و موبایلش رو در آورد.. پدرش حتی یه زنگ هم نزده بود. واقعا که.. انگار تصمیمش برای عروس کردن اون جدی بود و داشت نهایت همکاری رو با پارک هه جین میکرد.
چند تا عکس از خودش گرفت و تو فضای مجازی به اشتراک گذاشت. چند دقیقه ی دیگه رو هم با دوستهاش چت کرد تا اینکه بالاخره صدای باز شدن در اومدن هه جین رو خبر داد.

با دیدن فنجون های داخل سینی ابرویی بالا انداخت.. داخل هر کدومشون چند گلبرگ شکوفه ی هلو انداخته بود و وقتی براش چای ریخت لبخند کوچیکی به لبش اومد.

-چای هلو دوست داری؟

همه ی اینا یه بازی احمقانه برای جلب توجه اون بود! کاملا مسخره و بچگانه.. با این کارها نمیتونست راهش رو پیش ببره.. احساس مورد توهین قرار گرفتن بهش دست داد..

-من انقدر بچه و خام به نظر میرسم که فکر میکنید با فراهم کردن علایقم میتونید دلمو به دست بیارید؟

هه جین که متوجه منظورش نشده بود بی خبر بهش خیره شد باعث شدد جی وون پوزخند حرص داری بزنه.
-وانمود میکنید نمیدونید من عاشق چای هلو ام؟
مرد چند لحظه تو همون حالت موند و بعد لبخندی زد..

-اینو دیگه جدا نمیدونستم.. اما از این به بعد حواسم هست که برات درستش کنم..

جی وون حرفش رو باور نکرد و چشمهاش رو چرخوند..

-تو این چند هفته ی باقی مونده قرار نیست اونقدری همو ببینیم که دوباره منو به مهمونی چای دعوت کنید.. نمیدونم چدر در جریانید اما امتحانات پایان ترمم شروع شده آقای پارک و نمیتونم خیلی باهاتون بیام بیرون...

هه جین دستش رو دور فنجون گرمش حلقه کرد..

-هومم.. میدونم ولی اینکه چطوری میخوای شرایط رو هندل کنی به من مربوط نیست.. ما به هر حال یه قراری با هم گذاشتیم و من براش برنامه ریزی کردم. حالا که بحثش پیش اومد.. آخر هفته میخوام ببرمت کلاب، آماده باش..

✮⊰ GorGeous ⊱✮Where stories live. Discover now