Chapter 58 (part2)

201 61 15
                                    


-بک..
-ولم کن چان..

بکهیون کلافه داد زد و چان عصبانی شد.

-چرا نمیگی؟ من باید بدونم اون زخما واسه چین.
-به تو ربطی نداره..

صداشون داشت بلند میشد‌ رسما داشتن سر هم داد میکشیدن.. یهو از اون حال و‌ هوای پر از خواستن به این دعوا رسیدن!

-خیلی وقته همه چیزت به من ربط داره بچه.. فقط یه جواب ازت خواستم.

چان این بار با صدای آروم تری گفت و‌سعی کرد به بک نزدیک تر بشه ولی بک خودش رو کنار کشید و از تخت پایین رفت.

-چرا انقدر بزرگش کردی؟

گفت و لباسش رو به سرعت پوشید.

-فکر کنم حالت خوبه.. من بر میگردم.

سریع چرخید تا از اون اتاق فرار کنه ولی وقتی به در اتاق رسید مچ دستش اسیر دست چانیول شد و تو یه لحظه به دیوار چسبید. چانیول با جدیت به چشم هاش زل زد.

-این زخم عجیب چیه بکهیون.. میدونی تا بهم نگی نمیذارم پاتو از این اتاق بذاری بیرون.

چشم های بکهیون از درموندگی‌ پر شدن. برای یه لحظه عصبانیت جلوی عقلش رو گرفت.

-این تاوان خواستن توئه لعنتیه.. دست از سرم بردار.

دست هاش رو روی سینه ی چان گذاشت و‌ به عقب هولش داد‌ و چانیولی که از حرفش گیج شده بود متعجب قدمی عقب رفت.

-یعنی چی؟

-درکش نمیکنی.. اگه بگم هم نمیفهمیش.

چانیول در واقع درک نمیکرد چرا نباید علت یه زخم رو درک کنه؟ حرف های بکهیون و‌ چیزی که دیده بود بدجوری نگرانش کرده بود.

-اول بگو بعد درباره فهمیدن یا نفهمیدنم حرف میزنیم.

بکهیون لبخند کوچیکی زد‌ و‌ نگاهش رو عکس بزرگ چانیول که بالای تختش روی دیوار نصب بود دوخت.

-میگم.. شاید بهتر باشه همه چیزو بدونی..

به دیوار تکیه داد و‌ نگاهش رو از عکس گرفت و به صورت چانیول دوخت.

-شاید بهتر باشه بدونی با زندگی من چیکار کردی..

چانیول متعجب ابروهاش رو بالا انداخت.

-خاطرات من از اون جایی شروع میشن که یه یه روز، تو‌ یه دنیای جدید که تازه پامو توش گذاشته بودم یه پسرو دیدم که نمیدونم چرا ولی چشماش پر از اشک و‌ غم بود.. پر از درد تنهایی و خیانت.. از اون روز که نگاهم به نگاهش گره خورد تصویر چشمهاش تا همین الان حتی یه لحظه هم از سرم پاک نشد. میدونی اون پسر کی بود؟

چانیول سرش رو به طرفین تکون داد و به بکهیونی که داشت بهش نزدیک میشد چشم دوخت.

-تو بودی. فکرشو نمیکردم وقتی برگردم به دنیای خودم رویای داشتن تو روزگارمو سیاه کنه.. رویای تو باعث شد آرزو‌ کنم انسان بشم و بیام اینجا.. ماهیتم، خانواده م، هویتم.. همه رو فدای داشتنت کردم..

✮⊰ GorGeous ⊱✮Where stories live. Discover now