Chapter 47

172 53 12
                                    


-هی کای یه چیزی بیار بخوریم..

لوهان در حالی که روی کاناپه لم داده بود دستور داد و حواسش رو از خنده ی روی لبهای قلبی و قرمز کیونگسو پرت کرد. نگاهش رو گرفت و از جا بلند شد..
-چی میخورین؟

-نسکافه.. اگه کیکم داری بیار..

باز هم لوهان اولین نفری بود که به بقیه اجازه ی حرف زدن نداد و باعث شد چانیول هم نگاه متاسفی بهش بندازه. از اونجایی که رفتار پسر عموش براشون عادی شده بود کسی واکنش بیشتری نشون نداد. وقتی وارد آشپزخونه شد چانیول هم پشت سرش اومد و به کابینت کنار گاز تکیه داد.

-واقعا فکر نمیکردم انقدر احمقانه عاشق بشی کای.. تقریبا با نگاهت پسره ی بیچاره رو قورت دادی.. خدای من.

چانیول به محض ورودش تقریبا چسبید بهش پچ پچ وار و با خنده گفت. در حالی که زیر کتری آبجوش رو روشن میکرد نگاهش رو به چشمهای درشت مرد کنارش داد.

-خودتم که عاشق بشی همینجوری میشی.. اون وقت میخوام ببینم کدوممون احمق تر به نظر میایم، من یا تو..

لحنش دلخور بود. اگرچه خودش به خوبی میدونست رفتارش در برابر کیونگ مسخره و اذیت کننده س و هرچند دست خودش نبود اما باعث نمیشد ناراحت نشه.. بعد از روشن کردن شعله ی گاز به کابینت تکیه داد و به رو به روش زل زد.

-باشه حالا... چه زود رنج هم شده پسرمون.. پس به نظرت منم وقتی عاشق بشم مثل تو میشم؟

پوزخندی بهش زد و گردنش رو کج کرد..

-حتی بدتر از من میشی.. مطمئنم.

چانیول با شنیدن این جواب نتونست جلوی لبخندی که بی علت روی لبش نشست رو بگیره و باعث شد کای متعجب ابرویی بالا بندازه.

-چرا میخندی؟

درحالی که انگشت اشاره ش رو به سمت چانیول گرفته بود و تو هوا تکونش میداد گفت اما چانیول اهمیتی به سوالش نداد و در عوض سوال بی ربطی پرسید.

-چرا یه پسر که شبیه خودمونه رو دوست داری کای؟

کای با اینکه سوالش نادیده گرفته شد، ترجیح داد فعلا بیخیال پاپیچ شدن به چان بشه. لب پایینش رو داخل دهنش کشید و فکر کرد.

-خب اینم سوال داره؟ چون فقط پسرا باعث میشن یه اتفاقاتی تو پایین تنه م بیوفته..

چانیول چپ چپ نگاهش کرد و به خنده انداختش.

-توقع داری چه جوابی بهت بدم آخه؟ دلیل منطقیش همینی بود که بهت گفتم.. اما اگه دلیل غیر منطقی میخوای باید بهت بگم خودمم نمیدونم.. فقط وقتی بهش فکر میکنم آخرین چیزی که تو سرم میاد هم جنس بودنمونه.. به نظرم این موضوع هیچ اهمیتی نداره وقتی بخوام با یکی زندگیم رو بسازم..

چانیول چنگی به موهاش زد.
-کای.. من دارم دیوونه میشم..

نگاه کنجکاو کای به صورت کلافه ی دوست صمیمیش نشست و تغییر مود یهوییش باعث تعجبش شد.
-چرا؟

✮⊰ GorGeous ⊱✮Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt