Chapter 56

199 61 18
                                    


امروز اولین روز کاری سال جدید بود. چانیول همونطور که حدس میزد نیومده بود سر کار ولی اون پشت میزش نشسته بود و درگیر مرتب کردن برنامه های سال جدید چان بود. هندل کردن چند تا کار با هم واقعا اذیت کننده بود. پروژه های مدلینگ چان، کارهای عملیاتشون، و گزارش دادن به فرمانده.. آه فقط آرزو میکرد زودتر از این زندگی خسته کننده خلاص بشه. تازه اون به استرسی که هر روز میکشید و شکست عشقیش هم اشاره نکرد.

با خستگی چشمهاش رو مالید و خمیازه کشید. نزدیک تایم ناهار بود و باید ناهار سفارش میداد. درگیر فکر کردن به این که چه غذایی انتخاب کنه بود که تلفن اتاقش شروع به زنگ خوردن کرد.

-آقای کیم.. یه نفر میخوان شما رو بیینن. به اسم دو کیونگسو..

با شنیدن اسم کیونگسو از زبون منشیش صاف سرجاش نشست. اون اینجا چیکار میکرد؟ نکنه اتفاقی افتاده بود؟

-راهنماییشون کنید..

گوشی رو گذاشت و سریع از جاش بلند شد تا به سمت آیینه ی قدی کنار در بره.. یقه ی لباسش رو مرتب کرد و دستی به صورتش کشید تا اینکه صدای در اتاق بلند شد.  با یک قدم بلند خودش رو به در رسوند و خودش بازش کرد. کیونگسو و منشی جلوی در بودن و منشی با تعجب از دیدنش ابرویی بالا انداخت. از جلوی در کنار رفت تا کیونگ وارد اتاق بشه.

-لطفا دو تا قهوه سفارش بدید..

زن بله ای گفت و کای با عجله در رو بست. راستش از اومدن کیونگ استرس گرفته بود. این اولین باری بود که اینجا میومد.

-چرا نمیشینی؟

رو به کیونگسو که وسط اتاق، کوله پشتی به دست ایستاده بود و نگاهش میکرد گفت و به مبل های کرم رنگ اشاره کرد.
کیونگ سر تکون داد و رفت سمت مبل ها. موهای مشکیش مثل همیشه ساده شونه شده بود و چتری هاش تا روی چشمهاش اومده بود.

یه کت لی و شلوار ستش پوشیده بود و لباس سفیدی که زیر کتش پوشیده بود بخاطر دکمه های بازش مشخص بود.

کای معذب دست هاش رو به هم کشید و خودش هم به سمت یکی از مبل ها رفت.

-باهام کاری داشتی؟

وقتی نشست پرسید و کیونگ کوله پشتیش رو از روی پاش برداشت و کنارش گذاشت.

-خوبی؟

از سوالی که پسر کوچیکتر با آرامش و غیرمنتظره پرسید گیج شد و چند ثانیه فقط شبیه احمق ها بهش خیره شد. چرا خودش فراموش کرده بود ازش بپرسه؟ اوه حتی سلام هم بهش نکرده بود!

-آ.. آره. خوبم.. تو چی؟

سعی کرد لبخند بزنه و امیدوار بود موفق شده باشه. البته اینطور حس نمیکرد. کیونگسو اما بیخیال سرش رو تکون داد.

-خوبم..

آرامش کیونگ باعث شد اون هم کمی راحت تر بشه و تکیه ش رو به پشتی مبل تک نفره ای که رو به روی کیونگسو روش نشسته بود بده. میخواست دوباره سوال کنه اینجا چیکار داره ولی خود کیونگسو برای حرف زدن پیش دستی کرد:

✮⊰ GorGeous ⊱✮Where stories live. Discover now