امروز اولین روز کاری سال جدید بود. چانیول همونطور که حدس میزد نیومده بود سر کار ولی اون پشت میزش نشسته بود و درگیر مرتب کردن برنامه های سال جدید چان بود. هندل کردن چند تا کار با هم واقعا اذیت کننده بود. پروژه های مدلینگ چان، کارهای عملیاتشون، و گزارش دادن به فرمانده.. آه فقط آرزو میکرد زودتر از این زندگی خسته کننده خلاص بشه. تازه اون به استرسی که هر روز میکشید و شکست عشقیش هم اشاره نکرد.با خستگی چشمهاش رو مالید و خمیازه کشید. نزدیک تایم ناهار بود و باید ناهار سفارش میداد. درگیر فکر کردن به این که چه غذایی انتخاب کنه بود که تلفن اتاقش شروع به زنگ خوردن کرد.
-آقای کیم.. یه نفر میخوان شما رو بیینن. به اسم دو کیونگسو..
با شنیدن اسم کیونگسو از زبون منشیش صاف سرجاش نشست. اون اینجا چیکار میکرد؟ نکنه اتفاقی افتاده بود؟
-راهنماییشون کنید..
گوشی رو گذاشت و سریع از جاش بلند شد تا به سمت آیینه ی قدی کنار در بره.. یقه ی لباسش رو مرتب کرد و دستی به صورتش کشید تا اینکه صدای در اتاق بلند شد. با یک قدم بلند خودش رو به در رسوند و خودش بازش کرد. کیونگسو و منشی جلوی در بودن و منشی با تعجب از دیدنش ابرویی بالا انداخت. از جلوی در کنار رفت تا کیونگ وارد اتاق بشه.
-لطفا دو تا قهوه سفارش بدید..
زن بله ای گفت و کای با عجله در رو بست. راستش از اومدن کیونگ استرس گرفته بود. این اولین باری بود که اینجا میومد.
-چرا نمیشینی؟
رو به کیونگسو که وسط اتاق، کوله پشتی به دست ایستاده بود و نگاهش میکرد گفت و به مبل های کرم رنگ اشاره کرد.
کیونگ سر تکون داد و رفت سمت مبل ها. موهای مشکیش مثل همیشه ساده شونه شده بود و چتری هاش تا روی چشمهاش اومده بود.یه کت لی و شلوار ستش پوشیده بود و لباس سفیدی که زیر کتش پوشیده بود بخاطر دکمه های بازش مشخص بود.
کای معذب دست هاش رو به هم کشید و خودش هم به سمت یکی از مبل ها رفت.
-باهام کاری داشتی؟
وقتی نشست پرسید و کیونگ کوله پشتیش رو از روی پاش برداشت و کنارش گذاشت.
-خوبی؟
از سوالی که پسر کوچیکتر با آرامش و غیرمنتظره پرسید گیج شد و چند ثانیه فقط شبیه احمق ها بهش خیره شد. چرا خودش فراموش کرده بود ازش بپرسه؟ اوه حتی سلام هم بهش نکرده بود!
-آ.. آره. خوبم.. تو چی؟
سعی کرد لبخند بزنه و امیدوار بود موفق شده باشه. البته اینطور حس نمیکرد. کیونگسو اما بیخیال سرش رو تکون داد.
-خوبم..
آرامش کیونگ باعث شد اون هم کمی راحت تر بشه و تکیه ش رو به پشتی مبل تک نفره ای که رو به روی کیونگسو روش نشسته بود بده. میخواست دوباره سوال کنه اینجا چیکار داره ولی خود کیونگسو برای حرف زدن پیش دستی کرد:
YOU ARE READING
✮⊰ GorGeous ⊱✮
Fanfiction𖧵Couples: Chanbaek, Krisho, Kaisoo 𖧵Genre: Fictional, Romance, Criminal, NC+18 𖧵Author: Hector ──𖧵🌕𖧵── تا حالا شده تو زندگیتون با یه چیز خیلی خیلی جذاب مواجه بشید؟ اونقدر جذاب که بعد دیدنش لحظه ای نتونید از فکرش خارج شید؟ اونقدر درخشان که بعدش...