🎠پارت اول🎠

13.9K 1.2K 185
                                    

آپریل 2018 _لس آنجلس _ کالیفرنیا

با بی حوصلگی بند پیش بند سرمه ایش رو که دور کمرش بسته بود ، باز کرد . کلاه بزرگش رو از سرش خارج کرد . دستمال سرمه ای رنگی رو هم که دور گردنش بسته شده بود باز کرد و بعد از درآوردن روپوشش ، و پوشیدن پیراهن دکمه دارش روبروی آینه ایستاد . دستی تو موهای قهوه ای رنگش کشید و سعی کرد با انگشتاش حالتشون رو که به خاطر وجود کلاه روی سرش بهم ریخته بود ، مرتب کنه .

وقتی از ظاهرش مطمئن شد ، از رختکن استودیو خارج شد . منیجرش که پشت در منتظرش ایستاده بود ، با دیدنش به طرفش رفت و گفت :

_ از هتل کالیفرنیا تماس گرفتن ... برنامه ی افتتاحیه شون عقب افتاده .

_ هی پسر این طوری که همه ی برنامه های منم بهم میریزه ... من به خاطر

افتتاحیه ی کوفتی اونا چند تا پیشنهاد خوبو رد کردم .

_ نگران نباش فقط چند روزه ... انگار پسرش زیر بار نمیره که مسئولیت هتل رو قبول کنه .

_ من هنوزم نفهمیدم رئیس بیون می خواد سر چه حسابی هتل و اعتبارش رو بده دست یه پسر بچه ی 20 ساله ...

_اون رو اعتبار تو حساب باز کرده ... اون روز که باهاش قرار ملاقات داشتی رو یادته ؟ بهت گفت همه ی این کارا رو میکنه تا پسرش زیر دست تو هتل داری و آشپزی رو آموزش ببینه .

_ فقط امیدوارم از تصمیمی که گرفتم پشیمون نشم .

جلوتر از منیجرش راه افتاد و به طرف تیم تولید و فیلم برداری رفت و بعد از خداحافظی با کارگردان از استودیو خارج شد .

به طرف بنز مشکی رنگش رفت و در حالی که با سر با منیجرش خداحافظی می کرد ، در ماشین رو هم باز کرد . می خواست راه بیفته که با ضربه ی آرومی که به شیشه ی ماشینش خورد ، شیشه رو پایین داد و تو چشمای آبی منیجرش خیره شد و گفت : باز چیه مایک ؟ یادت که نرفته فرشته ی مرگ تو خونه منتظرمه و با هر ثانیه تأخیرم سعی میکنه به روش دردناک تری بکشم ؟

مایکل از حرفش به خنده افتاد و سری تکون داد و گفت : بالای 5 ساله که دارم باهات کار میکنم ولی هنوز متوجه نشدم چرا شما آسیایی ها انقدر اجازه میدین

خانواده تون تو کارتون دخالت کنن ... فقط کافیه بگی نمی خوای .

_ تو جای من نیستی ... شرایطم از چیزی که به نظر میرسه متفاوت تره .

_ مرد متفاوت سخنرانی رو تمومش کن ... لحظه ها به سرعت دارن از پی هم

میگذرن .

و چشمکی تحویل پسر روبروش داد . پسر با تکون دادن سرش و زدن بوقی حرکت کرد . تا وقتی که به بورلی هیلز ، منطقه ای که توش زندگی می کرد ، برسه سعی کرد به افکارش نظم بده . فشار کاری واقعاً روش زیاد بود ... درسته تو سن 27 سالگی به اوج شهرت و نهایت ثروت رسیده بود اما اینا حاصل 5 سال کار سخت و بی وقفه بودن ...

.• 𝙃𝙤𝙩𝙚𝙡 𝘾𝙖𝙡𝙞𝙛𝙤𝙧𝙣𝙞𝙖 •.حيث تعيش القصص. اكتشف الآن