پارت ۱۳(ما قرار میزاریم)

4.8K 629 69
                                    

(ادیت شده)
جین pov

تا حالا دوبار با نامجون رفتم بیرون،خیلیییییییی خوب و کامله و با اینکه من یه امگای بالغم و میتونه ببرتم زیر سلطش،یبار هم از الفاش استفاده نکرده....

هنوز با هم تماس فیزیکی نداشتیم و حقیقتا دلم میخواد ببوسمش،میدونم که مراعات منو میکنه ولی من میخوامششششش......

امروزم قرار بود بریم بیرون،از صبح بلند شدم و یه حموم تقریبا طولانی رفتم،کارای توی حمومم رو انجام دادم و شیو کردم،هیییی شیو کردنمم الکیه وقتی بهم دست نمیزنه.
کلا امگاها بدنشون خیلی کم موعه و چقدر از این بابت خوشحالم....

الانم روبروی اینه نشستم و مراقبت های پوستیمو انجام میدم که تهیونگ اومد داخل...
ته:هیوووونگ،باز داری میری قرار؟

جین:ذلیل مرده نگو،تو بچه ای هنوز نباید اینارو بدونی...

ته:مگه قرار چیز بدیه که ندونم؟اممم خب کار بدی که نمیکنین،البته شایدم بکنین کی میدونه..هییییی هیونگ نری باهاش کار بد بکنیا،وایییی نامجون هیونگ خیلی گندس،دردت نمیگیره؟

جین که با چشمای گشاد شده برادرشو نگاه میکرد جیغ کشید....

جین:گمشو بیروووون،بزار از قرارم برگردم باید ادبت کنم بی پدر،اینارو از کی یاد گرفتی؟
تهیونگ سینشو سپر کرد و گفت:چی فکر کردی درباره من؟تازه من جفتمم پیدا کردم...
با چند ثانیه بعد....با حقیقتی که ناخواسته لو داده بود،خشک شده به دیوار زل زد...
جین:چ...چی گفتی؟ته،ته منو نگا کن یبار دیگه بگو....

تهیونگ بغض کرده سعی کرد فرار کنه:هی...هیچی اشتباه گفتم...الکی بود هیونگ...

و به سمت دررفت....
جین که فهمید تهیونگ ترسیده پشت سرش دویید و قبل از خروج از اتاق توی بغلش حبسش کرد...

جین:هیییش ته!!! اروم باش من کاری باهات ندارم،گریه نکن عزیزم اروم...

ته: هیو..(هق)...نگ،من کار....(هق) ...اشتباهی کردم؟

جین:ته!هرکسی جفتشو بلاخره پیدا میکنه،این بد نیست...تو امگایی و از هر لحاظ نیاز داری یکیو داشته باشی که دوستت داشته باشه و ازت مراقبت کنه....

ته فین فینی کرد...
ته:واقعا؟
جین:اوهوم......حالا بگو ببینم دامادمون کیه؟

ته که با یاد اوری الفاش دوباره بغض کرده بود گفت:اون از من متنفره،یعنی از امگاها متنفره....فرمانده جئون توی پادگان جفت منه......اولین باری که هیت شدم رفتم پیشش ولی اون منو نخواست و ردم کرد...هیونگ مگه من مشکلی دارم؟

و صدای گریش بلند شدـــ

جین:هییییس،ته گوش کن بهم....تو از خاص ترین امگاهایی هستی که دیدم،نژاد گرگت با همه ما فرق داره و مثل یه تیکه الماس میمونی...
من مطمعنم اون الفای عوضی لیاقتتو نداشته و بزودی معلوم میشه....

My special omegaWhere stories live. Discover now