پارت ۳۵(همینو میخوام)

2.7K 269 17
                                    

جین همونجور که زیر شکمشو گرفته بود و هر چندتا پله که پایین میومد اخ ارومی میگفت به سمت حیاط میرفت....
نامجون:یه کوچولو صبر کن تموم میشه میریم خونه جدیدمون...
جین:این چندمین خونه ای هست که میریم،خسته شدم...
نامجون:خب خودت دوسشون نداری عزیزم...
جین:به دلم نمیشینن خب....
نامجون:خیلی خب بیا سوار شو بریم....
و در ماشینو برای جین باز کرد
نامجون: این خونه ای که داریم میریم وسط شهره و به همچی نزدیکیم...
جین اوهومی گفت و سوار شد..سریع کفشاشو در اورد و ناله کنون مشغول مالش پاهاش شد...
نامجوم پشت رول نشست و ماشینو روشن کرد...
جین:شبیه پیرزنا شدم وای خدایا...چقد بدن درد دارم لعنتی...
نامجون:بخاطر هورمونای بارداریته بیبی...
و دستشو دراز کرد و دکمه صندلی جینو زد که پشت صندلی بخوابه و کمر جین اذیت نشه...
جین جای سرشو درست کرد و به نامجون خیره شد....
نامجون‌‌:چیزی شده؟
جین:چرا اینقدر مهربونی؟من طاقت اینهمه خوب بودنتو ندارم...
نامجون لبخندی زد و دست جینو بین دستش گرفت و پشت دستشو بوسید...
نامجون:وقتی بهت نگاه میکنم به خودم میگم چه کاری کردم که الهه ماه ترو بهم داد...همش ترس اینو دارم که اذیتت نکنم و باعث نشم ناراحت بشی...تو جون و دل منی جین،همین الان که میبینم همش کسلی و بدن درد داری دلم میخواد کاری کنم این سه ماه مونده زودتر تموم شه و توله هامونو دنیا بیاری که بتونی برگردی به قبل و از این حالت کسل بودن در بیای...
جین پلکی زد و لبخند خوشکلیو رو لباش نشوند..نگاه مهربونشونو روی شکمش کشید و لب زد....
جین:لطفا اخلاقتون شبیه پاپا نامجون بشه باشه؟جفتتونو دوست داشته باشین و کلی بهش عشق بورزین،همینجوری که پاپاییتون منو به وجود میاره و با حرفاش شادم میکنه جفتتونو خوشحال نگه دارین....
نامجون اروم خندید....
نامجون:البته اینم اضافه کن که به خوشکلی تو بشن...
جین:عه همش اینو نگو...درسته من ورد واید هندسامم ولی چهره تو و چال لپاتو باید بدی به توله هامون،من انگشتمو تو چال کی فرو کنم اگه مثل من باشن؟
نامجون:الان که اینو گفتی اصلا نمیخوام شبیه من باشن،تو باید فقط انگشتتو توی صورت من فرو کنی جین...
جین خندید و حسودی زمزمه کرد....
با رسیدنشون به خونه ای که قرار بود ببینن حرفاشون قطع شد  و بعد از پارک کردن ماشین،نامجون به جفتش کمک کرد که پیاده بشه و به سمت ساختمون رفتن...
وارد حیاطش که شدن جین هوفی کشید....
جین:خداروشکر که اپا بلاخره یه خونه ای معرفی کرد که حیاط داره و اپارتمان نیست،من نمیخوام توله هام توی چند متر اپارتمان حبس بشن و نتونن توی هوای ازاد بازی کنن...
نامجون:حیاطش بزرگ و خوبه...بریم داخلشو ببینیم....
دم در اقای کیم و دوستش ایستاده بودن تا خونه رو به نامجین نشون بدن...
نامجون:سلام اپا،سلام اقای جونگ...
جین:سلام اپا...
اقای کیم با دلتنگی سراغ جین رفت و اونو بغل کرد.
اقای کیم:چقدر بهت عادت کردم که چند نبینمت افسرده میشم،خوبی؟نوه هام خوبن؟شیطونی که نمیکنن؟
جین با صورت سرخ از خجالتش جواب داد...
جین:ببخشید،نمیتونم خیلی بیرون باشم و زود به زود خسته میشم واسه همین نمیام بیرون از خونه...بله خوبن،کلی لگد میزنن و خوابو ازم گرفتن...
اقای کیم خندید و بعد بوسیدم پیشونی جین خوبه ای گفت و اونارو به سمت خونه هدایت کرد...
اقای جونگ:این خونه یکی از بهترین معماری هارو داره،طراحش از پاریس اومده بوده و با بهترین امکانات و وسایل ساخته شده،طراحی پله نداشته و اتاق های خواب هم سطح با پذیرایی هستن،ولی با راهرو هایی از فضای اصلی خونه فاصله میگیرن و این امکان رو دارن که خیلی از پذیرایی داخل اتاق خواب ها دیده نشه...
همینطور که پذیرایی رو نشونشون میداد گفت...
اقای جونگ:پذیرایی بسیار بزرگی داره و سالن مهمان اینجاست،این قسمت کاملا دکور شده و مطابق با سلیقه یک امگا هست و تمام خونه رنگ روشنه،تلویزیون توی دیوار کار شده که باعث بزرگ تر دیده شدن خونه میشه...تشریف بیارین اشپز خونه....
و به سمت اشپز خونه رفت....
اقای جونگ:اینجا هم فضای بزرگی داره که برای مهمونی ها کاملا مناسبه،پشت این میز یک در کار شده که شمارو به فضای مخصوص کباب و باربیکیو میبره...همینطور از تمام امکانات لمسی توی اشپز خونه کار شده و همه وسایل از بهترین برند ها هستن....
اقای جونگ:حمام و توالت دو فضای جدا از هم هستن و کاملا مجزا و با تمام امکانات هستن.....این خونه چهار خوابست که  دو اتاق خواب در کنار هم و دوتای دیگه هم کنار همند،یکی از اونا اتاق زوج هاست و طراحی دکورش دو نفرست،سه اتاق دیگه خالی هستن و شما خودتون میتونین دکور رو انتخاب کنید و اعلام کنید تا تیم دکوراسیون ما اتاق هارو اماده کنن...

My special omegaWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu