(ادیت شده)
هوپ pov
توی اتاق ته کنار شومینه نشسته بودم که با شنیدن صدای بال زدن پرنده ای به سمت پنجره برگشتم،با دیدن پافین خنده ای کردم...
پنجره رو باز کردم و صداش زدم...
هوپ:پافین!
اروم بال زد و لبه پنجره نشست،سرش رو خم کرد ...
پافین:سلام و درود بر صاحبِ صاحبان اب و خاک،الهه ماه،جانگ هوپ....
هوپ:چیشده خوشکل خانم اینجا چیکار میکنی؟
پافین سرش رو خم کرد و دمش رو تکون داد و این یعنی از حرفم خوشش اومده...
پافین:از خداوندگار اب،جناب فلیکس خبری اوردم....
هوپ:خیلی خب خبرتو بگو..
پافین:ایشون به همراه دیگر خداوندگان تصمیم دارند مهمانی عظیمی ترتیب دهند و از شما خواستند به اسمان بروید تا با شما نیز مشورت کنند...
دستمو دراز کردم و پافین رو بلند کردم،اونو کف دستم گذاشتم،انگشتامو روی بال ابی رنگش کشیدم و گفتم:برو و به خدای اب بگو که من در اولین فرصت میام پیششون،مقدمات مهمانی رو هم اماده کنند،من مشکلی با این موضوع ندارم....
و اون را به طرف اسمان گرفتم...پافین پر زد و رفت....
با رفتن اون گوله ابی رنگ سمت ته که روی تختش خوابیده بود رفتم....بالای سرش وایسادم و خم شدم،دستمو توی موهاش کشیدم...
هوپ:من برمیگردم،خودتو اماده کن که حسابی باید دل ببری،لباساتو خودم برات از اسمون میارم،مراقب خودت باش...
و بوسه ای به سرش زدم.....
از اتاقش بیرون اومدم،باید برم اسمون ببینم اون چهار تا بچه چیکار دارن میکنن....هی میدونم این مهمونی نقشه بنگ چانه،پسره ی شر.....بزار برگردم گوش هر چهارتاتونو میپیچونم....
.
.
.
.
.
.
با خستگی وارد قصرم شدم،اینجارو دوست ندارم،خیلی الکی بزرگه....
با صدایی که وسط پذیرایی می اومد گوشام تیز شد و قدمامو به سمت صدا برداشتم....
هیونجین:نهههههههه نمیزارم بادکنک قرمز بزنیننننننن....
فلیکس:جیغ نزن لعنتی،۳۶۰ سالته بازم جیغ جیغ میکنی؟
هیونجین:سن منو به رخم نیار،خودت چند سالته هان؟۴۰۰؟۴۵۰؟
بنگ چان:بسه دیگه،من میگم قرمز یعنی قرمز،ابی بچگونس....
فلیکس و هیونجین:خودت بچه ای،چون خدای اتیشی میخوای قرمز بزنی،مگه رنگ دریا چشه؟
هوپ در حالی که دست میزد وارد پذیرایی شد....
هوپ:افرین افرین بیشتر خونرو بزارین رو سرتون...
لینو با ذوق بلند شد و خودشو تو بغل هوپ انداخت:هیونگگگگگگ!!!
هوپ دستی توی موهاش کشید....
هوپ:پسرک کیوتم،چخبرتونه؟چرا همجارو بهم ریختین؟
لینو:خب اینا سر تم مهمونی دعواشونه،بنگ چان میگه قرمز و مشکی خیلی خفنه ولی هیونی نمیزاره،فلیکسم میگه رنگ دریا قشنگ ترینه.....
YOU ARE READING
My special omega
FantasyMy special omega تهیونگ یه امگای کیوته که مجبور میشه از خونه فرار کنه و بخاطر اینکه کسیو نداره میره توی یه پادگان و برخلاف قوانین مشغول به کار میشه.... کوک الفای مغرور و بی اعصابی که فرمانده اون پادگانه و از امگاها حالش بهم میخوره و از جفت داشتن متن...
