پارت ۲۸(پاپی خریدم)

3.1K 315 31
                                    

(ادیت شده)
جیمین pov

دو روز از اینکه مال شوگا شدم میگذره...این دو روز نذاشته از تخت بلند شم و همش کیسه اب گرم یا مسکن دستشه....خیلی مهربون و با لطافته و دلم میخواد همش کنارم باشه و نره سر کار....با وارد شدنش به اتاق نق زدم.....
جیمین:ددددیییی....
شوگا:جانم موچی عسلی..
جیمین:بریم بیرون..لطفا...بریم بگردم....
شوگا:نه بیبی،میدونی که نمیشه عسلم...صبر کن دردت خوب بشه....
جیمین:یعنی هرسری که اینکارو کردیم باید اینطوری مراقبم باشی؟اینجوری نمیخوامممممم
شوگا:نه عروسک...تو تازه اولین بارتو گذروندی،مطمعن باش من همیشه مطمعن میشم خوب باشی ولی الان خیلی مهمه برام اینکه اولین بارتو خوب گذروندی خب؟
جیمین:من خوبم....لطفا حداقل بیا بغلم کن....
تکخندی کرد و منو بین دستاش کشید و چسبوندم به سینش...لبخند عمیقی زدم و دستامو دور بدنش حلقه کردم...
شوگا:بیبی قشنگم....خیلی دوست دارم....
جیمین:منم دوست دارم ددی....
شوگا:زیر دلت دیگه درد نمیکنه؟
جیمین:نه ددی...
دستشو از پشت وارد باکسرم کرد....انگشتشو روی پشتم کشید...اروم ناله کردم ....
شوگا:دوباره همونقدر تنگ شدی که....
جیمین:بدت میاد؟
شوگا:اصلا،ولی تو دردت میگیره...
جیمین:دردشم لذت داره برام،میخوام دوباره....
سرمو عقب کشید....
شوگا:بیبی قشنگم چی میخواد؟
🔞🔞🔞اسمات🔞🔞🔞
جیمین:بیا دوباره...اههههههه
با وارد شدن انگشتش ناله عمیقی کردم.....انگشتشو تا اخر واردم کرد و توی بدنم تکونش میداد..ـ
نفس نفس زدم و مچ دستشو گرفتمــ..
جیمین:اههه...اومممم ددییییی
شوگا:دوسش داری؟چطوره؟
جیمین:اه...عالیهه...اوممممم....بیشتر،بیشتر میخوامممم..
شوگا:بیشتر؟
جیمین:انگشتای دیگتم بده بهم....اههههه عاشق...اه...انگشتای کشیدتم .....
روی کمر منو خوابوند روی تخت و بلند شد....نگاهی بهش انداختم...با دیدن کاندوم و لوب تو دستش ناله عمیقی کردم و پاهامو بازتر کردم...
جیمین:اههههه ددی...میشه...اوووم...میشه از کاندوم استفاده نکنی؟
شوگا:اوه....چشم عروسکم...
و بین پاهام نشست...
شوگا:بنظرت چندتا انگشتمو میتونی تحمل کنی؟
و دستشو به لوب اغشته کرد...دوتا انگشتشو با هم واردم کرد که جیغ زدم....
جیمین:اهه...
نیشخندی زد و بدون تکون دادن دوتای قبلی سومین انگشتو واردم کرد و فشار داد....
ناله بلندی کردم....
شوگا:انگشتام دارن میسوزن....منقبض نکن نمیتونم تکون بدم دستمو....
جیمین:اهههه نمیتونمممم...فاک خیلی خوبه...
انگشتاشو دوباره بیرون برد و سه تاشو با شتاب واردم کرد....جیغ بلندی کشیدم و بدون لمس کام شدم....
جیمین:اخ...
شوگا:خوبی قشنگم؟دردت گرفت؟
نفس عمیقی کشیدم و بهش نگاه کردم...خم شد روی صورتم و پیشونیمو بوسید....به دستش چنگ زدم....سوالی نگام کرد که با خجالت لب زدم...
جیمین:هنوزم میخوام...میشه؟
خندید....
شوگا:جوجه هورنی من....
لباساشو در اورد و روی تخت اومد...کنارم دراز کشید و بغلم کرد و موهامو بوسید....
شوگا:چجوری انجامش بدیم که دردت نگیره؟
جیمین:دردشو تحمل میکنم،هرجوری که دوست داری انجامش بده....
گردنمو گرفت و شروع کرد اروم بوسیدنم،لبامو به نوبت میمکید و ول میکرد،دستامو دور گردنش حلقه کردم و چسبیدم بهش.....با برخورد عضوهامون به هم ناله ای کردم و بیشتر چسبیدم به بدن لختش...زبونشو توی دهنم میچرخوند و تمام دهنمو مزه میکرد....با کم اوردن نفس از هم جدا شدیم....نگاهی بهم کرد و پیشونیمو عمیق بوسید...لبخندی زدم و دستمو توی موهاش کشیدم....گونه هام،چشمام،چونه و بینیمو بوسید و لباشو به لبم چسبوند...بوسه ریزی به لبش زدم که وسط بوسمون خندید....سرشو پایین برد و زیر گلومو بوسید،گردنمو کج کرد و پوستشو زیر دندونش کشید...اووومی کشیدم....نقطه به نقطه گردنمو کبود کرد و لبشو نرم روی ترقوم کشید.....
شوگا:بدنت مزه عسل میده....دلم میخواد گازت بزنم و گوشتتو بکنم....
و نیپلمو بین انگشتاش کشید، روی شکممو لیسی زد و نیپلمو توی دهنش برد و مثل بچه ها شروع کرد به مکیدن....دستمو توی موهاش بردم و موهاشو چنگ زدم...زبونشو با شیطنت روی نیپلم کشید که کمرمو قوص دادم و ناله کردم...واسه اینکه نترسم اروم رون پامو نوازش کرد و دستشو به سمت بین پام برد...نفسمو حبس کردم که سرشو بالا اورد....
شوگا:اروم بیبی،اروم....
جیمین:بزرگی....
شوگا:نمیزارم دردت بگیره عزیزم....
و دیکمو توی دستش گرفت...شل شدم و به شونش چنگ زدم...نیشخندی زد و پایین رفت و رون درشتمو شروع کرد مکیدن....گاز های ارومی میگرفت و جاشو میمکید.....بوسه ای روی کلاهک دیکم زد و با شصتش پریکاممو روی دیکم پخش کرد....
تیکه تیکه ناله میکردم....با فکری که توی ذهنم اومد زبونمو روی لبم کشیدم،بار اولمه و میترسم که نتونم خوب انجامش بدم...
جیمین:ددی...
نگاهم کرد...
شوگا:جان؟
جیمین:میخوای...امممم....میشه برات بخورم؟
نیشخندی زد....
شوگا:بیبیم میخواد به ددیش لذت بده؟
اوهومی گفتم...روم خم شد و لبمو بوسید....
با مهربونی لب زد...
شوگا:اگه دوست داری انجامش میدیم،ولی هرجا حس کردی نمیتونی متوقفش کن باشه؟نمیخوام بزور انجامش بدی...یکم بزرگه و بعید میدونم بتونی جاش بدی توی دهنت،نمیخوام به خودت فشار بیاری جوجه قشنگم...
باشه ای گفتم که دوباره لبمو بوسید...بلند شدم که بشینم جلوی پاش ولی روی تخت دراز کشید و منتظر نگام کرد...
جیمین:چیکار میکنی؟
شوگا:بدو بیا روم...نمیشه که از اسلیکت بگذرم....
با تعجب نگاش کردم که منو کشید روی خودش،پاهامو دو طرف سرش گذاشت و کمرمو گرفت و پایین کشید...خواستم حرفی بزنم ولی با فرو رفتن زبونش توی سوراخم جیغی زدم و سرمو به پاش کوبیدم...چرا ای لعنتی اینقدر خوبه؟
صدای بمشو شنیدم...
شوگا:تمام تنت خوشمزس،دلم میخواد همه اسلیکتو لیس بزنم و بمکمش...
دستمو دور دیکش حلقه کردم و اب دهنمو قورت دادم،زبونمو بیرون اوردم و یواش روی کلاهکش کشیدم که ناله مردونه ای کرد....کلاهکشو وارد دهنم کردم و اروم مکیدمش....
غرید:فاک...چرا با کوچیکترین کارات دیوونه میشم؟
دوسش داره؟با فکر اینکه داره لذت میبره مقدار بیشترشو توی دهنم بردم و زبونمو کشیدم بهش...رگ های برجستشو توی دهنم حس میکردم...سرمو جلو عقب کردم و مشغول ساک زدن شدم....این عالیه،بیرونش اوردم و لبای درشتمو دور کلاهکش گذاشتم و با لذت به شیارش زبون میزدم...پریکامش روی دهنم میریخت و ناله هاش گوشمو پر کرد...طولشو زبون زدم و دستامو دورش بالا پایین کردم...جای جای دیکشو بوسیدم و لیس زدم....دوباره توی دهنم بردمش و سعی میکردم بیشترشو جا بدم....
از طرفی انگشتای شوگارو توی سوراخم حس میکردم....از لذت زیادی که انگشت توی سوراخم و دیکش تو دهنم بهم وارد میشد هقی زدم و کمرمو تکون دادم...شوگا تند سوراخمو به فاک میداد و میدونم داره کاملا سعی میکنه که جا باز کنم تا دردم نگیره....
چند دقیقه مدام براش خوردمش که کمرمو گرفت و روی پهلو جلوی خودشو خوابوندم....
با شهوت غرید:یه پاتو بگیر بالا...
کاری که گفته بودو انجام دادم که با سردی لوب هیسی کشیدم...سر دیکشو روی سوراخم گذاشت....سر شونمو بوسید و نوک دیکشو روی سوراخم بازی میداد....
نالیدم:ددی...لطفا
شوگا:لطفا چی؟
جیمین:اههه...لطفا به فاکم بده...اخخخخخخخخ
با وارد شدن یهوییش جیغی زدم و اشکام سرازیر شد....
جیمین:هق...اخ...ددیییی....وای پاره شدم ایییی
شوگا:اووف...اروم...داری بدترش میکنی...شل کن...کیپ شدم..نمیتونم کاری کنم...منقبض...اههه...نکن خودتو....
سعی کردم خودمو اروم کنم و شل شدم....دستاشو دورم پیچیدو همونجوری که بی حرکت داخلم بود سمتم کشیده شد...
شوگا:ببخشید اگه دردت میگیره....
و روی چشمامو بوسید....
جیمین:خوبم...تکون بخور....
اروم کمرشو تکون داد و ضربه زد.....درد داشت،خیلی زیاد...
شوگا:یکم تحمل میکنی؟باید پروستاتتو پیدا کنم..
سرمو تکون دادم...
جیمین:خوب میشم،تند ضربه بزن....
نیشخندی زد...
شوگا:خودت خواستی....
و ضربه های عمیقشو شروع کرد....جیغ میزدم و از درد خودمو منقبض میکردم و اون توم ضربه میزد....با لذت زیادی که تو تنم پیچید اه بلندی کشیدم و سرمو سمتش چرخوندم....
جیمین:ددییییییی.....همونجاست....فاک محکمترررر
شوگا:نمیتونم جلو عقب بشم...خیلی تنگی....خودتم منقبض میکنی دیگه دیکم تکون نمیخوره....
با حرفش شل کردم و دو طرف بوتمو گرفتم و از هم فاصله دادم....با شدت گرفتن ضربه هایی که پروستاتمو سوراخ میکرد ناله میکردم و از لذت اشک میریختم....
هولم داد و روی شکم خوابوندم،دستاشو دو طرفم گذاشت و با تمام وجودش ضربه زد...با ترس برگشتم و نگاش کردم که با دیدن چشمای طلاییش روح از تنم جدا شد......وای نه...اون وارد رات شده؟
غرید و اسپنک محکمی بهم زد..هیسی کشیدم و بلند شد و دستمو گرفت...
جیمین:ددیـ....
شوگا:هیسسسس...
چسبوندم به اینه قدی و دوباره واردم کرد...عضوم به شیشه سرد اینه میخورد و باعث میشد بیشتر تحریک شم....
شوگا:خیلی لذت داری امگا....رو پات درست وایسا....
و دوباره اسپنکی بهم زد...عطر تلخش که پیچید تو بینیم امگام بیدار شد و سعی کرد جامو بگیره...نه....نمیخوام جامو با گرگم عوض کنم...
حالا که وارد رات شده یعنی ولم نمیکنه تا الفاش از سکس باهام سیر نشده.....چرا باید بترسم؟مگه من همینو نمیخواستم؟مگه نمیخواستم چند راند زیرش جیغ بزنم؟
با شیطنت خم شدم و سرمو به اینه چسبوندم...اسپنکی به خودم زدم و بوتمو از هم فاصله دادم....نگاش کردم و چشمکی بهش زدم.....
جیمین:نظرت چیه تا بیهوش شدنم توم ضربه بزنی هوووم؟
چشماش برق زد و همونجور که ضربه میزد نیشخندی زد....
شوگا:برای جایزت میزارم تند تند کام شی....
و عضومو توی مشتش گرفت و دستشو از بالا تا پایینش میکشید.....نالیدم و نگاش کردم....
جیمین:اووووممم ددی سکسی من....بیبیت میخواد کام شه...
بالا تنمو به اینه چسبوند و حرکات دستشو تند تر کرد....
شوگا:اینه رو نقاشی کن خوشکلم..
با نزدیک بودنم جیغی زدم...یکم از کامم بیرون ریخته بود که با وارد شدنش تا اخر و نگه داشتنش توی سوراخم جیغی زدم و کامم پاشید روی اینه....دیکشو توی سوراخم نگه داشته بود و با اینکه همش داخل بود ولی بازم به سمت داخل فشارش میداد....
🔞🔞پایان اسمات🔞🔞🔞
.
.
نمیدونم چقدر سکس کردیم،ولی گرگش اروم نمیگرفت و منم حاظر نبودم امگامو جایگزین خودم کنم....تمام بوتم سرخ بود و بدنم کبود....لعنتی الفاش خیلی وحشیه و من عاشقش شدم....با اسپنک محکمی که به بوتم خورد ناله کردم...
شوگا:خسته شدی؟
جیمین:اهه ددی...نه...هنوزم میخوام....
شوگا:یاااا جیمینا...زیادی از الفام کار میکشی...
برگشتم سمتش...خودش بود....خندیدم....
جیمین:خیلی خوب بود....فاک ...
و اسپنک محکمی به خودم زدم....
شوگا:نکن جوجه،همین الانم سرخه....
جیمین:وای میخوام هنوزم....الفاتو بیدار کن....
شوگا:بیبی؟....بسه بابا....
نقی زدم که خندید....
جیمین:یبار دیگه...لطفاااااااا.....
اروم دوباره واردم شد....
شوگا:اهه....این اخرین باره...
و ضربه زد...بعد از چند دقیقه دوتایی کام شدیم....
کنارم خوابید....
شوگا:فاک ببین چیکار کرده...چقدر تحمل کردی؟
سرمو گذاشتم روی سینش...
جیمین:وای خودت خیلی ارومی...فقط با الفات سکس میکنم دیگه...
شوگا:اذیتت نکرد؟
جیمین:نه ددی...عالی بود...
شوگا:مثلا قرار بود مراقبت باشم...نگاه کن اخه....میخواستم فقط یه کوچولو سکس کنیم،یهو رات شدم...ببخشید اگه بهت سخت گرفت....
جیمین:من دوسش داشتم....نگرانم نباش....
روی دستاش بلندم کرد...
شوگا:فعلا بیا بریم حموم....
.
.
..
.
.
.
جین pov
بعد از ظهر وقتی کلی اوما بهم سفارش کرد و ازم قول گرفت زود به زود بهش سر بزنم گذاشت برگردیم خونه....
تو ماشین نشستم،نامجون کنارم نشست و دستمو گرفت....
نامجون:زنگ زدم اداره مرکزی....گفتن واسه یسال مرخصی برام رد میکنن....
جین:یسال؟چرا؟
نامجون:بلاخره باید دو سه ماه پیش بیبیم و تولمون باشم دیگه...تنهایی سخته برات بخوای ماه های اول ازش مراقبت کنی،بارداریت و چندماه بعد از زایمانت....
چقدر مهربونه...لبخندی زدم و خط فک تیزشو بوسیدم....
جین:با اینکه اولین باره همچین چیزیو تجربه میکنم ولی خیالم راحته که هستی.....
نامجون:سعی میکنم همچی رو برات فراهم کنم و نزارم کسر و کمبودی داشته باشی...اوما بهم شماره یه دکترو داد،رسیدیم خونه زنگ میزنم برای چکاب برات وقت میگیرم...
جین:مرسی ددی....
سرمو بوسید.....
نامجون:روز اولی که اومدی پادگان هیچوقت فکر نمیکردم بتونم بدستت بیارم،ولی حالا تولمونو بارداری....مرسی جینی...
سرمو روی سینش گذاشتم...
جین:اوما گفت شاید چند ماهی خیلی بهونه گیر بشم...میدونی که دست خودم نیست،نمیخوام عصبیت کنم یا باعث شم ناراحت بشی...ببخشید اگه الکی نق میزنم....
نامجون:بهت گفتم که مهم نیست....تو هرچی میخوای نق بزن،اصلا قرار نیست من بهت سخت بگیرم و بخوام ازت عصبی بشم....تو بارداری و این چیزا کاملا طبیعیه برات،نیازی نیست نگران باشی جینم.....
سرمو به سینه پهنش کشیدم....با ایستادن ماشین جلوی خونمون،ازش پیاده شدیم....
نامجون:اپا گفت بزودی خونه جدید پیدا میکنه برامون....این چند روز رو پایین باش و از پله ها بالا نرو،تختمونو میارم توی اتاق کنار بار خونه....
اوهومی گفتم،وارد خونه شدیم....روی مبل منو نشوند و رفت تا لباس بیاره...
با لباسایی که دستش بود سمتم اومد،دکمه های پیراهنمو باز کرد و کناری انداخت...جلوی پام نشست و نیشخندی زد....
نامجون:شنیدم اوما گفت نیپلات بزرگ میشن....اوووومممم بی صبرانه منتظرشم....
جین:یااااااااا....اینجوری نباش،خب برای تولمونه....
بیخیال شونه بالا انداخت....
نامجون:منکه نمیزارم تا سیر نشدم تولمون دست به نیپلات بزنه....اول من بعد بچمون....
موهاشو توی مشتم گرفتم...
جین:بی تربیتتتتتتتت.....خیلی منحرفی کیم نامجون....اصلا نمیخوام....مال بچمه.....
نامجون:باشه باشه...اخ موهامو کندی...
موهاشو ول کردم...
خندید و سرشو نزدیک برد و مک محکمی به نیپلم زد....
نامجون:باشه ولی من نمیتونم مکیدن نیپلاتو وقتی قراره دهنم پر از مایع خوشمزه توش بشه بیخیال شم....
و فرصت نداد جیغ بزنم و تیشرتمو تنم کرد...تیشرت؟با نگاه خنثی نگاهش کردم که پرو جواب داد....
نامجون:چیه؟دلم میخواد رشد تولمو ببینم...به نیم تنه عادت کن،از پیراهن خبری نیست.....
روی شکممو بوسید....
نامجون :سلام قشنگ پاپا....من خیلی منتظرتم...کلی کلی ذوق دارم که زودتر ببینمت.....اپایی رو اذیت نکن باشه؟توله خوبی باش عزیزم....
و دکمه شلوارمو باز کرد و همراه باکسرم پایین کشید...بوسه ای به کشاله رونم زد و شلوار راحتی رو پام کرد...
نامجون:خیلی تنت خوشکله،دلم میخواد ساعتها کبودت کنم بسکه پوستت خوشرنگه....
و پشت دستمو بوسید...
نامجون:چیزی نمیخوای عزیزم؟
سرمو تکون دادم....
جین:نه مرد من....فقط خودتو میخوام،عطر تنتو میخوام...یه بغل محکم که توش پر از عشق باشه میخوام....
بغلم کرد و فشارم داد....
نامجون:دورت بگردم عروسک قشنگم...همه من مال توعه...تموم این مرد مال خودته...عطرمو زیاد کنم برات؟
جین:نه...دلم میخواد بینیمو بچسبونم به گردنت و از اونجا بوت کنم....
گردنشو کج کرد که مارکمون رو دیدم...مارکی که نشون مالکیتمون روی هم بود...بوسه محکمی به مارکش زدم که صدای خنده ارومش تو گوشم پیچید....
چقدر دوسش دارم و از اینکه قراره تا اخر عمرم پیشش باشم خوشحالم...نامجون سهم من از این زندگیه.....
.
.
.
.
.
کوک pov
بیرون اومدن با ته خیلی خوبه،جوری که بامزه برام حرف بزنه و دلم میخواد اینقدر فشارش بدم که دیگه چیزی ازش نمونه...تو نور افتاب خوشکل تر میشه و موهای مواجش که نامرتب شده دلمو میبره....
با کشیده شدن دستم از فکر بیرون اومدم....
ته:ددی بیا بیا....
کوک:کجا میبری منو....
جلوی دکه ای وایساد و برگشت سمتم....
ته:اممم ته ته پشمک صورتی میخواد...با پاپ کورن و کلی خوراکی خوشمزه....
خندیدم....
کوک:شکمو....برو یه گوشه وایسا تا برم برات بگیرم....
چشمی گفت و خندون رفت سمت صندلی زیر درخت و روش نشست...
وقتی از دکه خریدامو کردم برگشتم سمتش،با دیدن دختر الفایی که کنارش بود اخمامو تو هم کشیدم....سمتشون رفتم و پشکمو دست ته دادم،با دیدن دستای لرزونش که مچمو چنگ زد فهمیدم اذیت شده...
ته:د...دی
کوک:چیشده عزیزم...شما کی هستین...
+ :اوه...اممم...خب من فکر کردم این کیوته تنهاست،ولی مثل اینکه جفت داره....
کوک:تنها بود هم شما حق نداشتین اذیتش کنین،چی گفتین که میلرزه؟
+ :چیزی نگفتم بهش....بیش از حد ترسوعه....گفتم من یه خونه دارم که پر از کیوتی مثل خودشه،اگه دوست داشت میتونست باهام بیاد ببرمش پیش اونا زندگی کنه.....
کوک:چه گهی خوردی؟اها....که جفت منو ببری پیش هرزه هات نه؟
+:بلاخره اونام مثل اینن....مشکلی نداره که....
داغ شدم....ته ته پاک منو مثل هرزه های توی خونش میدید؟
یقه دخترو گرفتم و بلندش کردم....
+ :چیکار میکنی...
کوک:دارم بهت یاد میدم عاقبت اینکه جفت یه الفارو بخوای ببری پیش هرزه هات چیه....
+ :اخ....با هم کنار میایم،میتونیم حرف بزنیم،اوکی؟
کوک:عوضی سر چی حرف بزنیم؟میکشمت...
و محکم زدمش به تنه درخت....
کوک:گه خوردی جفت یه خون خالص رو میخواستی ازش جدا کنی.....
و گلوشو محکم فشار دادم...دستاشو دور مچم حلقه کرد....
+ :ک....مک.....داری....میکشیم....
کوک:منم دقیقا همینو میخوام....
مشت محکمی توی صورتش زدم که افتاد زمین و شروع کرد سرفه کردن....موهاشو توی مشتم گرفتم و محکم کشیدم که جیغ بلندی زد....
کوک:گوش کن ببین چی میگم....همین الان از بیبیم عذر خواهی میکنی و میری دور هرزه هایی مثل خودت...وگرنه همینجا اینقدر میزنمت تا جون بدی...
سرشو تند تند تکون داد...
با موهاش بلندش کردم و انداختمش جلوی ته....داد زدم....
کوک:زود باش....
+ :من....من معذرت میخوام....من نمیدونستم...تو جفت داری....ببخشید...که....ترسوندمت....
ته هقی زد و ترسیده سرشو تکون داد....
ته:برو...هق....
هولش دادم...
کوک:گمشو.....
با رفتن دختره نگاهی به ته انداختم،هق میزد....
خودشو تو بغلم انداخت،دستامو دورش پیچیدم و رایحمو زیاد کردم تا ارومش کنه...
ته:هق...ترسیدم...هق...خیلی بد بود....
کوک:اروم عزیزم،اروم باش...تموم شد دیگه خب؟...دیگه بسه....گریه نکن فداتشم.....
ته:هق...بریم....نمیخوام اینجا باشم....
کوک:‌بریم تو الاچیقمون استراحت کنیم تا بهتر بشی؟
ته:نهههههههه هق....برگردیم خونه....نمیخوام اینجا بمونممممم....
کوک:هییییش...جیغ نزن....برنمیگردیم خونه....نباید تفریحمونو خراب کنیم خب؟‌....میبرمت تو الاچیق استراحت کن...یه چندساعتی بمونیم...بعد از ناهار برمیگردیم....
ته سرشو تکون داد...
ته:پشمکم.....
کوک:انداختیش؟عیبی نداره دورت بگردم...برات تمام پشمکاشو میخرم ولی گریه نکن....
بعد از اینکه دوباره براش پشمک خریدم،به سمت الاچیقمون برگشتیم....
چند ساعتی رو دوتایی بازی کردیم و ناهار خوردیم...ته حالش بهتر بود و دیگه ناراحت نبود....میخندید و اینور و اونور میپرید.....
دنبالش دوییدم و از پشت گرفتمش...قهقهه ای زد و برگشت سمتم....با لبخند بوسه ای به موهاش زدم....
کوک:این موهای نامرتبت تمام زندگی منه اخه،چطور میتونی اینقدر خواستنی باشی؟
ته:وقتی ددیم اینقدر جذابه ته ته هم باید خوشکل باشه که به ددیش بیاد....
خندیدم....
کوک:بمونیم یا میخوای برگردی؟
ته:میشه برگردیم؟هنوزم میترسم بیاد پیشم....
چشمکی زدم.....
کوک:البته که برمیگردیم....چون باید تا پت شاپا تعطیل نشدن یدونه پاپی برای بیبیم بگیرم.....
جیغی زد و بالا و پایین پرید....
ته:وایییییی بریم بریم....بدو میخوام پاپی بگیرممم....
خندیدم....
کوک:هیییی...منو اینقدر دوست نداری که پاپی رو درست داری....
ته:نگوووووو....تو ددیمی،خیلی دوست دارم...ولی پاپی هم خوبه خب...کلی باهاش بازی میکنم....
سرمو تکون دادم....
کوک:بشین یجا تا من اینارو جمع کنم و بریم..
باشه ای گفت....بعد از اینکه هنچیو جمع کردم سوار ماشین شدیم و از پارک جنگلی خارج شدیم....
کوک:گوشیمو بردار و سرچ کن کجا پت شاپ هست.....
بعد از چند دقیقه ادرس رو پیدا کردیم،روبروی پت شاپ بزرگی وایسادیم و از ماشین پیاده شدیم....
ته دویید و رفت تو...منم خندون پشت سرش رفتم....
با دیدنش که مثل بچه ها بالا و پایین میپرید و نمیزاشت مسول حیوانات حرف بزنه سمتش رفتم....
/ :صبر کنید خب...گوش بدیـــ
ته:پاپی خوشکل میخوام،کوچولو باشه....
کوک:سلام....
ته:ددیییی پاپی...
خندیدم....
/ :نمیزاره من راهنماییش کنم....
کوک:خیلی خب،بفرمایید....
/: اول اینکه برای سرپرستی اومدین یا خرید؟
ته:خریددددد....
/:خیلی خب...شرایط نگه داری سگ رو دارین؟
کوک:هرچیزی که برای نگه داریش نیاز باشه رو همینجا میگیریم....
/:سگ بزرگ میخواین یا سگی که بزرگ نشه؟
کوک:یه سگ کوچیک که خیلی بزرگ نشه...ترجیحا تربیت نشده...خودم تربیتش میکنم...
/ :عالیه....تشریف بیارین ...
و سمت قسمت سگ ها راه افتاد....
وقتی به قفس سگا رسیدیم،ته تند سمت یکیش دویید و بغلش کرد....
ته:وایییییی چه خوشکلههههه...همینو میخواممممم....
/:اون یه کوچولو بیماره....امممم...بیماری تنفسی داره و امکان داره خیلی زنده نمونه.....
ته:برام مهم نیست،همینو میخوام....
کوک:درمان نمیشه؟
/:چرا...ولی هزینه زیادی داره....
کوک:ته...همینو میخوای؟
ته:اره ددی،فقط همین یکیو دوست دارم....
کوک:خیلی خب....درمانش میکنیم...همینو بردار قشنگم....
/:مطمعنین؟
کوک:قرار نیست چون بیماره ولش کنیم،سعیمو میکنم عملش کنم تا خوب بشه....
لبخندی زد..
/:کمتر کسی مثل شماست...عالیه که این طرز فکرو دارین....بخاطر این لطفتون هماهنگ میکنم مربی رایگان براتون بزارن تا بتونین خوب تربیتش کنین...برای خوب شدنش هر کمکی هست انجام میدیم....
کوک:مرسی ازتون....فقط لطف کنین هرچیزی که میخواد رو بسته بندی کنین....
چشمی گفت و رفت...پاپی رو از دست ته گرفتم....
کوک:خوش اومدی کوچولو....امیدوارم کلی پیشمون بمونی....
و بینی کوچولوشو بوسیدم....
ته:بده بهم...تو باید خودمو دوست داشته باشی...پاپی رو من باید دوست داشته باشم...
ته رو تو بغلم کشیدم.....
کوک:جون منی تو....
پاپی رو ازم گرفت و باهاش بازی میکرد....
ته:اسمشو من بزارم؟
کوک:معلومه....
ته:تان.....یونتان....اینجوری بهش میگیم تانی.....
کوک:عالیه بیبیم....
و دوتایی به سمت قسمت وسایل رفتیم...بعد از اینکه کلی چیز میز خریدیم از پت شاپ خارج شدیم و سمت خونه رفتیم.....
ته با خنده باهاش بازی میکرد..با جیغ ذوق زدش بهش نگاه کردم...
ته:نگاش کننننن....
روی شکم ته دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود و اروم نفس میکشید....
کوک:چقدر زود بهت عادت کرده....
ته:مرسی ددی...عاشقتمممممممم....
کوک:منم عاشقتم خوشکلم....خوشحالم که دوسش داری....
ته:تا همیشه همیشه دوست دارم....تو خیلی مهربونی....
دستمو توی موهاش کشیدم....
کوک:تو مثل یه تیکه الماسی که من همیشه اونو بالا ترین نقطه زندگیم نگهش میدارم....
لبخندی زد و سرشو به دستم کشید...سرعتمو کم کردم و سمتش خم شدم...سرشو جلو اورد و دوتایی اروم لب همو بوسیدیم........
-----------------------------------------------------
های گایززززز..ــ
ووت و کامنت یادتون نره گلگلیا💜

My special omegaWhere stories live. Discover now