11

624 72 32
                                    

دانشگاه حقیقتا فضای آزاد و شادابی در اختیار جونگوک قرار داده بود و برای چند ساعت هم که شده، از دنیای درون عمارت دور نگهش میداشت. درس هاش به خوبی درحال پیش رفتن بودند و ماه های اولش رو به خوبی به پایان رسوند. با اینکه فقط یک ماه از اونجا بودنش می گذشت اما دوستای نسبتا زیادی پیدا کرد طوری که در اوقات فراغتش و بین کلاس ها لحظه‌ای تنها نمیشد.



روزی که شب قبلش تمام اون جریانات رو پشت سر گذاشته بود، تصور میکرد احتمالا تمام روز توی دانشگاه چرت میزد ولی به قدری اوقات زیبایی رو با دوستاش سپری کرد که حتی متوجه گذر زمان نشد. ساعت 4 بعد از ظهر وقتی تازه از کلاسش بیرون می اومد شخصی بهش زنگ زد و با دیدن شماره‌ی مایکل مردد شد.



با اینحال تماس رو جواب داد و با لحن شادی گفت: "سلام مایکل. خیلی وقته ازت خبر ندارم اوضاع چطوره؟"



مایکل از اون طرف خط جوابش رو با همون لحن داد"همه چیز خوب پیش میره جونگوک متاسفم که زودتر نتونستم بهت زنگ بزنم. این مدت سرم زیادی شلوغ بود. هنوز دانشگاهی؟ "



جونگوک نگاهی به ساعتش انداخت: "آره ولی دو ساعت دیگه کلاسام تموم میشه. مشکلی پیش اومده؟"



"امیدوارم یادت نرفته باشه که دفعه‌ی قبل ازت خواسته بودم من قرار بعدی رو تعیین کنم. هنوز اون روز رو یادته که چه حرفایی زدیم؟"



"البته که یادمه مگه میشه یادم بره." لبخندی زد و توی راهرو شروع به قدم زدن کرد: "پس دلیل زنگ زدنت باید همین باشه درسته؟"



مایکل پاسخ داد: "کاملا زدی تو هدف. دفعه‌ی پیش وقتی برگشتیم خونه هوا تاریک شده بود بخاطر همین اینبار یکم زودتر زنگ زدم تا این اتفاق رخ نده. من آخرین کلاسم کنسل شده و میخواستم بدونم راهش هست که تو هم الان بیای بیرون؟"



جونگوک با تردید سرجاش ایستاد و یادش اومد که آخرین کلاسش رو با درس مورد علاقه‌اش داشت و دلش نمیخواست از دستش بده. ولی از طرفی قرار گذاشتن با مایکل و دیدن دوباره‌اش بعد از این همه وقت براش خوشحال کننده بود. به همین خاطر سر تکان داد و به سمت درهای خروجی حرکت کرد. "آره منم چند دقیقه‌ی دیگه میتونم بیام بیرون نگرانش نباش. فکر نمیکنم زیاد منتظر بمونی."



سکوت کوتاهی برقرار شد و جونگوک توی فضای باز محوطه ایستاد. مایکل از اون طرف خط با تردید گفت: "امروز برای هردومون روز خاصیه. مخصوصا من چون یه سورپرایز کوچیک برات در نظر گرفتم و مشتاقم هرچه زودتر بهت بگم."



چهره‌ی جونگوک شکل علامت سوال شد و به شوخی گفت: "سورپرایز برای من؟ الان دیگه واقعا کنجکاو شدم فکر نمیکنم تا وقتی ببینمت بتونم طاقت بیارم."



مایکل خنده‌ی بی صدایی کرد و جواب داد: "هرکاری هم بکنی قرار نیست الان چیزی بهت بگم یا لو بدم به هرحال دیر یا زود قراره باهات در میونش میذارم پس باید صبر داشته باشی. ولی نگران نباش حس خوبی بهش دارم."

OBSESSED "VKOOK" (completed) Where stories live. Discover now