37_new feeling

380 46 5
                                    


خونه با چیزی که تهیونگ تصورشو میکرد تفاوتی نداشت. به محض وارد شدن باید از یک راهروی کوچیک و نسبتا تاریک رد میشد تا به پذیرایی می‌رسید و گرمایی که حس کرد، با بوی دل‌انگیز غذا ادغام شده بود.

تا اون لحظه که بوی غذا به مشامش رسید نمیدونست چقدر گرسنه‌ست و از اینکه دعوتشون رو قبول کرد به هیچ عنوان پشیمون نبود. کت بلندش رو در آورد که گرمای خونه گرمش کنه و زمانیکه روی مبل نشست، کمی احساس نا آرامی میکرد. انگار وارد جایی شده بود که برخلاف همیشه نمیتونست چیزی رو کنترل کنه و باید با همه‌چیز کنار می‌اومد.

خانم جئون به محض وارد شدن توی آشپزخونه گم شده بود و تهیونگ باید کنار پسر کوچولویی که چشماش عجیب به چشمای جونگکوک شباهت داشت می‌نشست.

خونه با وجود کوچک بودنش به شدت مرتب و تمیز بود و همه‌جا به معنای واقعی کلمه برق میزد. چندین پله به سمت طبقه‌ی بالا میرفت، دوتا در کنار راه پله وجود داشت و آشپزخونه تقریبا کنار ورودی بود. همونطور که از بیرون میشد حدس زد، خونه مساحت زیادی نداشت ولی برای یک خانواده‌ی چهار نفره در حومه‌ی شهر مناسب به نظر می‌رسید.

تهیونگ بی‌اختیار دنبال جونکوک گشت و نتونست پیداش کنه اما لحظاتی بعد از پله‌ها پایین اومد و متوجه شد کت و شال گردنش رو در آورده بود. هنوز لباسایی که خریده بودن رو به تن داشت و تا رفتن به آشپزخونه متوقف نشد.

آقای کیم تلاش کرد توجهش رو جلب کنه و گفت:" جونگکوک خیلی وقته کنار شما کار میکنه درسته؟ چون به نظر میاد خیلی سرش شلوغ باشه. "

تهیونگ میتونست جونگکوک رو کنار مادرش ببینه که مقابل هم ایستاده بودن و نگرانی از چهره‌ی اون زن دیده میشد. انگشتای زخم شده‌ی جونگکوک رو نگاه میکرد و حرف میزد ولی سر و صدای تلوزیون اجازه نمیداد تهیونگ صداشونو بشنوه: "بله همینطوره. کاملا سرمون شلوغه بخاطر همین جونگکوک نمیتونه زیاد بهتون سر بزنه. اون همیشه در مورد شما با همکاراش صحبت میکنه."

" وقتی متوجه شدم که قراره ازمون جدا بشه و کمتر ببینیمش خیلی براش نگران شدیم."

تهیونگ سر تکون داد: "جونگکوک کاملا سخت کوشه و گرچه براش سخت بود ولی تونست کنار بیاد. من از شرایطش خبر داشتم."

با کنجکاوی پرسید: "میتونم در مورد کارتون بیشتر بپرسم؟ جونگکوک وقتی رفت توضیح زیادی در مورد جزئیات کارش بهمون نداد."

" چرا که نه. جونگکوک درحال حاضر تو آزمایشگاه من کار میکنه. کنار همکاراش روی تست‌هایی که از سمت بعضی از بیمارها دریافت می‌کنیم آزمایش انجام میدن."

خودشم هیچ ایده‌ای نداشت که چطور این دروغ‌ها رو کنار هم ردیف کرد اما چهره‌ی آقای جئون درخشید. " جونگکوک پسر باهوشیه تعجب نمیکنم که بتونه به این سرعت پیشرفت کنه."

OBSESSED "VKOOK" (completed) Where stories live. Discover now