pt_24

1.3K 214 21
                                    

_ عام... تو مطمئنی این جواب میده؟ آخه این...
_ آره جواب میده. رو مخم نرو و کاری که بهت گفتمو انجام بده!

جونگکوک میدونست اگه این پیشنهاد رو قبول کنه وارد بازی‌ عجیب غریبی میشه. اصلاً حس خوبی به این ماجرا نداشت. ولی خب مجبور بود انجامش بده.

درواقع این میتونست ایده‌ی خوبی باشه.

_ خب این بهترین راهه. تو بهش میگی که گی‌ای، اونم بیخیالت میشه.

حقیقت این بود که تهیونگ کلی فکر کرده بود تا در نهایت به این نتیجه برسه.

هرچند هنوز یه مشکل بزرگ وجود داشت.

_ ولی اگه ازم بخواد ثابتش کنم چی؟
جونگکوک کلافه پرسید.

_ خب کاری نداره. ثابتش می‌کنی. نهایتاً خیلی ساده با بوسیدن یه پسر کارت راه میوفته.
_ کاری نداره؟؟ اگه مجبور بشم انجامش بدم اون بوسه‌ی اولم محسوب میشه و نمی‌خوام الکی از دستش بدم!

تهیونگ نیشخندی زد.

_ اوه پس مشکل اینه؟ بوسه‌ی اولته؟ جذاب شد!

تهیونگ پوزخندی زد و در حالی که پا رو پا مینداخت، قیافه‌ی جونگکوک رو زیر نظر گرفت.

جونگکوک با حرص نگاش کرد.

_ باشه هرچقدر میخوای مسخره کن! احتمالاً تا حالا با آدمای زیادی بودی و خیلیا رو بوسیدی که این کار برات راحت به نظر میاد. ولی مسئله اینه که من اولین بارمه و نمیخوام اینطوری از دستش بدم!

تهیونگ از سر جاش بلند شد و به سمت جونگکوک رفت.

جونگکوک از روی صندلیش بلند شد تا سریع از تهیونگ فاصله بگیره، ولی تهیونگ با گرفتن یقش، متوقفش کرد.

_ ببین پسر جون، تو هیچی از زندگی من نمیدونی. پس لطف کن و زر مفت نزن وگرنه فکتو میارم پایین! فهمیدی؟

نگاه معروف تهیونگ برگشته بود. همون نگاهی که همیشه جونگکوک رو بدجور از اون پسر میترسوند.

_ بـ-باشه... آروم باش. مـ-منظوری نداشتم...

تهیونگ یقه‌ی جونگکوک رو ول کرد و ازش فاصله گرفت.

_ به خودت مربوطه که میخوای چیکار کنی. میتونی از یکی دیگه کمک بخوای. ولی مطمئنم خودت خوب می‌دونی که به عنوان برادرش ازش کلی اطلاعات دارم.

چند قدم از جونگکوک دور شد.

_ از دست رفتن اولین بوست، یا از بین رفتن بقیه زندگیت با کسی که دوسش نداری. انتخاب خودته.
تهیونگ آروم گفت و با سریع کردن قدم هاش، از دید جونگکوک خارج شد.

جونگکوک آهی کشید و دوباره روی صندلی نشست. چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.

حالا باید چیکار کنم؟؟

~Colorful Darkness~Where stories live. Discover now